loading...
voice
voice بازدید : 278 سه شنبه 24 اسفند 1389 نظرات (0)

نام مبارك امام پنجم محمّد بود. لقب آن حضرت باقر يا باقرالعلوم است ، بدين جهت كه : درياى دانش را شكافت و اسرار علوم را آشكارا ساخت . القاب ديگرى مانند شاكر و صابر و هادى نيز براى آن حضرت ذكر كرده اند كه هر يك باز گوينده صفتى از صفات آن امام بزرگوار بوده است .
كنيه امام (ابوجعفر)بود. مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبى (ع ) است . بنابراين نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اكبر حضرت امام حسن (ع ) و از سوى پدر به امام حسين (ع ) مى رسيد. پدرش حضرت سيدالساجدين ، امام زين العابدين ، على بن الحسين (ع ) است .
تولد حضرت باقر (ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجرى در مدينه اتفاق افتاد. در واقعه جانگداز كربلا همراه پدر و در كنار جدش حضرت سيدالشهداء كودكى بود كه به چهارمين بهار زندگيش نزديك مى شد.

امام محمّد باقر عليه السلام
نام مبارك امام پنجم محمّد بود. لقب آن حضرت باقر يا باقرالعلوم است ، بدين جهت كه : درياى دانش را شكافت و اسرار علوم را آشكارا ساخت . القاب ديگرى مانند شاكر و صابر و هادى نيز براى آن حضرت ذكر كرده اند كه هر يك باز گوينده صفتى از صفات آن امام بزرگوار بوده است .
كنيه امام (ابوجعفر)بود. مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبى (ع ) است . بنابراين نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اكبر حضرت امام حسن (ع ) و از سوى پدر به امام حسين (ع ) مى رسيد. پدرش حضرت سيدالساجدين ، امام زين العابدين ، على بن الحسين (ع ) است .
تولد حضرت باقر (ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجرى در مدينه اتفاق افتاد. در واقعه جانگداز كربلا همراه پدر و در كنار جدش حضرت سيدالشهداء كودكى بود كه به چهارمين بهار زندگيش نزديك مى شد.
دوران امامت امام محمّد باقر (ع ) از سال 95 هجرى كهسال درگذشت امام زين العابدين (ع ) است آغاز شده و تاسال 114 ه‍ يعنى مدت 19 سال و چند ماه ادامه داشته است . در دوره امامت امام محمّد باقر (ع) و فرزندش ‍ امام جعفر صادق (ع ) مسائلى مانند انقراض امويان و بر سر كار آمدنعباسيان و پيدا شدن مشاجرات سياسى و ظهور سرداران و مدعيانى مانند ابوسلمهخلال و ابومسلم خراسانى و ديگران مطرح است ، ترجمه كتابهاى فلسفى و مجادلاتكلامى در اين دوره پيش مى آيد، و عده اى از مشايخ صوفيه و زاهدان و قلندران وابستهبه دستگاه خلافت پيدا مى شوند. قاضى ها و متكلمانى به دلخواه مقامات رسمى و صاحبقدرتان پديد مى آيند و فقه و قضاء و عقايد و كلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراكزقدرت خلافت شرح و تفسير مى نمايند، و تعليمات قرآنى - بويژه مساءله امامت و ولايترا، كه پس از واقعه عاشورا و حماسه كربلا، افكار بسيارى از حق طلبان را به حقانيتآل على (ع ) متوجه كرده بود، و پرده از چهره زشت ستمكاران اموى و دين به دنيا فروشانبر گرفته بود، به انحراف مى كشاندند و احاديث نبوى را در بوته فراموشى قرارمى دادند. برخى نيز احاديثى به نفع دستگاه حاكمجعل كرده و يا مشغول جعل بودند و يا آنها را به سود ستمكاران غاصب خلافت دگرگونمى نمودند. اينها عواملى بود بسيار خطرناك كه بايد حافظان و نگهبانان دين در برابرآنها بايستند. بدين جهت امام محمّد باقر (ع ) و پس از وى امام جعفر صادق (ع ) از موقعيتمساعد روزگار سياسى ، براى نشر تعليماتاصيل اسلامى و معارف حقه بهره جستند، و دانشگاه تشيع و علوم اسلامى را پايه ريزىنمودند. زيرا اين امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقيقىتعليمات پيامبر (ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند، و مى بايست به تربيتشاگردانى عالم و عامل و يارانى شايسته و فداكار دست يازند، و فقهآل محمّد (ص ) را جمع و تدوين و تدريس كنند. بهمين جهت محضر امام باقر (ع ) مركز علماءو دانشمندان و راويان حديث و خطيبان و شاعران بنام بود. در مكتب تربيتى امام باقر (ع )علم و فضيلت به مردم آموخته مى شد. ابوجعفر امام محمّد باقر (ع ) متولى صدقاتحضرت رسول (ص ) و اميرالمؤ منين (ع ) و پدر و جد خود بود و اين صدقات را بر بنىهاشم و مساكين و نيازمندان تقسيم مى كرد، و اداره آنها را از جهت مالى بعهده داشت . امامباقر (ع ) داراى خصال ستوده و مؤ دب به آداب اسلامى بود. سيرت و صورتش ‍ ستودهبود. پيوسته لباس تميز و نو مى پوشيد. دركمال وقار و شكوه حركت مى فرمود. از آن حضرت مى پرسيدند: جدت لباس كهنه و كمارزش ‍ مى پوشيد، تو چرا لباس فاخر بر تن مى كنى ؟ پاسخ مى داد: مقتضاى تقواىجدم و فرماندارى آن روز، كه محرومان و فقرا و تهيدستان زياد بودند، چنان بود. من اگرآن لباس بپوشم در اين انقلاب افكار، نمى توانم تعظيم شعائر دين كنم .
امام پنجم (ع ) بسيار گشاده رو و با مؤ منان و دوستان خوش برخورد بود. با همه اصحاب مصافحه مى كرد و ديگران را نيز بدين كار تشويق مى فرمود. در ضمن سخنانش مى فرمود: مصافحه كردن كدورتهاى درونى را از بين مى برد و گناهان دو طرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - مى ريزد. امام باقر (ع ) در صدقات و بخشش و آداب اسلامى مانند دستگيرى از نيازمندان و تشييع جنازه مؤ منين و عيادت از بيماران و رعايت ادب و آداب و سنن دينى ، كمال مواظبت را داشت . مى خواست سنت هاى جدش رسول اللّه (ص ) را عملا در بين مردم زنده كند و مكارم اخلاقى را به مردم تعليم نمايد.
در روزهاى گرم براى رسيدگى به مزارع و نخلستانها بيرون مى رفت ، و با كارگران و كشاورزان بيل مى زد و زمين را براى كشت آماده مى ساخت . آنچه از محصول كشاورزى - كه با عرق جبين و كدّ يمين - بدست مى آورد در راه خدا انفاق مى فرمود.
بامداد كه براى اداى نماز به مسجد جدش رسول اللّه (ص ) مى رفت ، پس از گزاردن فريضه ، مردم گرداگردش جمع مى شدند و از انوار دانش و فضيلت او بهره مند مى گشتند.
مدت بيست سال معاويه در شام و كارگزارانش در مرزهاى ديگر اسلامى در واژگون جلوه دادن حقايق اسلامى - با زور و زر و تزوير و اجير كردن عالمان خود فروخته - كوشش بسيار كردند. ناچار حضرت سجاد (ع ) و فرزند ارجمندش امام محمّد باقر (ع ) پس از واقعه جانگداز كربلا و ستمهاى بى سابقه آل ابوسفيان ، كه مردم به حقانيت اهل بيت عصمت (ع ) توجه كردند، در اصلاح عقايد مردم بويژه در مساءله امامت و رهبرى ، كه تنها شايسته امام معصوم است ، سعى بليغ كردند و معارف حقه اسلامى را - در جهات مختلف - به مردم تعليم دادند؛ تا كار نشر فقه و احكام اسلام به جايى رسيد كه فرزند گرامى آن امام ، حضرت امام جعفر صادق (ع ) دانشگاهى با چهار هزار شاگرد پايه گذارى نمود، و احاديث و تعليمات اسلامى را در اكناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد. امام سجاد (ع ) با زبان دعا و مناجات و يادآورى از مظالم اموى و امر به معروف و نهى از منكر و امام باقر (ع ) با تشكيل حلقه هاى درس ، زمينه اين امر مهم را فراهم نمود و مسائل لازم دينى را براى مردم روشن فرمود.
رسول اكرم اسلام (ص ) در پرتو چشم واقع بين و با روشن بينى وحى الهى وظايفى را كه فرزندان و اهل بيت گرامى اش در آينده انجام خواهند داد و نقشى را كه در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت ، ضمن احاديثى كه از آن حضرت روايت شده ، تعيين فرموده است .
چنان كه در اين حديث آمده است :
روزى جابر بن عبداللّه انصارى كه در آخر عمر دو چشم جهان بينش تاريك شده بود به محضر حضرت سجاد (ع ) شرفياب شد. صداى كودكى را شنيد، پرسيد كيستى ؟ گفت من محمّد بن على بن الحسينم ، جابر گفت : نزديك بيا. سپس دست او را گرفت و بوسيد و عرض كرد:
روزى خدمت جدت رسول خدا (ص ) بودم . فرمود: شايد زنده بمانى و محمّد بن على بن الحسين كه يكى از اولاد من است ملاقات كنى . سلام مرا به او برسان و بگو: خدا به تو نور حكمت دهد. علم و دين را نشر بده . امام پنجم هم به امر جدش قيام كرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دينى و تعليم حقايق قرآنى و احاديث نبوى (ص ) پرداخت .
اين جابر بن عبداللّه انصارى همان كسى است كه در نخستين سال بعد از شهادت حضرت امام حسين (ع ) به همراهى عطيه كه مانند جابر از بزرگان و عالمان با تقوا و از مفسران بود، در اربعين حسينى به كربلا آمد و غسل كرد، و در حالى كه عطيه دستش را گرفته بود در كنار قبر مطهر حضرت سيدالشهداء آمد و زيارت آن سرور شهيدان را انجام داد. بارى ، امام باقر عليه السلام منبع انوار حكمت و معدن احكام الهى بود. نام نامى آن حضرت با دهها و صدها حديث و روايت و كلمات قصار و اندرزهايى همراه است ، كه بويژه در 19 سال امامت براى ارشاد مستعدان و دانش ‍ اندوزان و شاگردان شايسته خود بيان فرموده است . بنا به رواياتى كه نقل شده است ، در هيچ مكتب و محضرى دانشمندان خاضع تر و خاشع تر از محضر محمّد بن على (ع ) نبوده اند.
در زمان اميرالمؤ منين على (ع ) گوئيا، مقام علم و ارزش دانش هنوز - چنان كه بايد - بر مردم روشن نبود، گويا مسلمانان هنوز قدم از تنگناى حيات مادى بيرون ننهاده و از زلال دانش علوى جامى ننوشيده بودند، و در كنار درياى بيكران وجود على (ع ) تشنه لب بودند و جز عده اى معدود قدر چونان گوهرى را نمى دانستند. بى جهت نبود كه مولاى متقيان بارها مى فرمود: ((سلونى قبل ان تفقدونى )) پيش از آنكه مرا از دست بدهيد از من بپرسيد. و بارها مى گفت : من به راههاى آسمان از راههاى زمين آشناترم . ولى كو آن گوهرشناسى كه قدر گور وجود على را بداند؟ امّا بتدريج ، بويژه در زمان امام محمّد باقر (ع ) مردم كم كم لذت علوم اهل بيت و معارف اسلامى را درك مى كردند، و مانند تشنه لبى كه سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و يا قدر آنرا ندانسته باشد، زلال گواراى دانش امام باقر (ع ) را دريافتند و تسليم مقام علمى امام (ع ) شدند، و به قول يكى از مورخان) : مسلمانان در اين هنگام از ميدان جنگ و لشكركشى متوجه فتح دروازه هاى علم و فرهنگ شدند). امام باقر (ع ) نيز چون زمينه قيام بالسيف (قيام مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و كمبود حماسه آفرينان - فراهم نبود، از اين رو، نشر معارف اسلام و فعاليت علمى را و هم مبارزه عقيدتى و معنوى با سازمان حكومت اموى را، از اين طريق مناسب تر مى ديد، و چون حقوق اسلام هنوز يك دوره كامل و مفصل تدريس نشده بود، به فعاليت هاى ثمربخش علمى در اين زمينه پرداخت . امّا بدين خاطر كه نفس شخصيت امام و سير تعليمات او - در ابعاد و مرزهاى مختلف - بر ضرر حكومت بود، مورد اذيت و ايذاء دستگاه قرار مى گرفت . در عين حال امام هيچگاه از اهميت تكليفى شورش (عليه دستگاه ) غافل نبود، و از راه ديگرى نيز آن را دامن مى زد: و آن راه ، تجليل و تاءييد برادر شورشى اش زيد بن على بن الحسين بود.
رواياتى در دست است كه وضع امام محمّد باقر (ع ) كه خود - در روزگارش ‍ - مرزبان بزرگ فكرى و فرهنگى بوده و نقش مهمى در نشر اخلاق و فلسفه اصيل اسلامى و جهان بينى خاص قرآن ، و تنظيم مبانى فقهى و تربيت شاگردانى (مانند امام شافعى ) و تدوين مكتب داشته ، موضع انقلابى برادرش (زيد) را نيز تاءييد مى كرده است چنانكه نقل شده امام محمّد باقر (ع ) مى فرمود: خداوندا پشت مرا به زيد محكم كن .
و نيز نقل شده است كه روزى زيد بر امام باقر (ع ) وارد شد، چون امام (ع ) زيد بن على را ديد، اين آيه را تلاوت كرد:
(( (يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء للّه ) )) يعنى ): اى مؤ منان ، بر پاى دارندگان عدالت باشيد و گواهان ، خداى را).
آنگاه فرمود: (( انت و اللّه يا زيد من اهل ذلك . )) اى زيد، به خدا سوگند تو نمونه عمل به اين آيه اى .
مى دانيم كه زيد برادر امام محمّد باقر (ع ) كه تحت تاءثير تعليمات ائمه (ع ) براى اقامه عدل و دين قيام كرد. سرانجام عليه هشام بن عبدالملك اموى ، در سال (120 يا 122) زمان امامت جعفر صادق (ع ) خروج كرد و دستگاه جبار، ناجوانمردانه او را به قتل رساند. بدن مقدس زيد را سالها بر دار كردند و سپس سوزانيدند. و چنانكه تاريخ مى نويسد: گرچه نهضت زيد نيز به نتيجه اى نينجاميد و قيامهاى ديگرى نيز كه در اين دوره بوجود آمد، از جهت ظاهرى به نتايجى نرسيد، ولى اين قيامها و اقدامها در تاريخ تشيع موجب تحريك و بيدارى و بروز فرهنگ شهادت عليه دستگاه جور بشمار آمده و خون پاك شيعه را در جوشش و غليان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاريخ شيعه ادامه داده است . امام باقر (ع ) و امام صادق (ع ) گرچه به ظاهر به اين قيامها دست نيازيدند، كه زمينه را مساعد نمى ديدند، ولى در هر فرصت و موقعيت به تصحيح نظر جامعه درباره حكومت و تعليم و نشر اصول اسلام و روشن كردن افكار، كه نوعى ديگر از مبارزه است ، دست زدند. چه در اين دوره ، حكومت اموى رو به زوال بود و فتنه عباسيان دستگير شاگردان و آزادگان و ترسيم خط درست حكومت ، پيش ‍ آمده بود و در حقيقت مبارزه سياسى به شكل پايه ريزى و تدوين اصول مكتب - كه امرى بسيار ضرورى بود - پيش آمد.
امّا چنانكه اشاره شد، دستگاه خلافت آنجا كه پاى مصالح حكومتى پيش ‍ مى آمد و احساس مى كردند امام (ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه بر مى گيرد و خط صحيح را در شناخت (امام معصوم (ع) ) و امامت كه دنباله خط (رسالت ) و بالاخره (حكومت اللّه ) است تعليم مى دهد، تكان مى خوردند و دست به ايذاء و آزار و شكنجه امام (ع ) مى زدند و گاه به زجر و حبس و تبعيد...
براى شناخت اين امر، به بيان اين واقعه كه در تاريخ ياد شده است مى پردازيم :
در يك از سالها كه هشام بن عبدالملك ، خليفه اموى ، به حج مى آيد، جعفر بن محمّد، امام صادق ، در خدمت پدر خود، امام محمّد باقر، نيز به حج مى رفتند. روزى در مكه ، حضرت صادق ، در مجمع عمومى سخنرانى مى كند و در آن سخنرانى تاءكيد بر سر مساءله پيشوايى و امامت و اينكه پيشوايان بر حق و خليفه هاى خدا در زمين ايشانند نه ديگران ، و اينكه سعادت اجتماعى و رستگارى در پيروى از ايشان است و بيعت با ايشان و... نه ديگران . اين سخنان كه در بحبوحه قدرت هشام گفته مى شود، آن هم در مكه در موسم حج ، طنينى بزرگ مى يابد و به گوش هشام مى رسد. هشام در مكه جراءت نمى كند و به مصلحت خود نمى بيند كه متعرض آنان شود. امّا چون به دمشق مى رسد، ماءمور به مدينه مى فرستد و از فرمانبردار مدينه مى خواهد كه امام باقر (ع ) و فرزندش را به دمشق روانه كند، و چنين مى شود.
حضرت صادق (ع ) مى فرمايد: چون وارد دمشق شديم ، روز چهارم ما را به مجلس خود طلبيد. هنگامى كه به مجلس او در آمديم ، هشام بر تخت پادشاهى خويش نشسته و لشكر و سپاهيان خود را در سلاح كامل غرق ساخته بود، و در دو صف در برابر خود نگاه داشته بود. نيز دستور داده بود تا آماج خانه اى (جاهايى كه در آن نشانه براى تيراندازى مى گذارند) در برابر او نصب كرده بودند، و بزرگان اطرافيان او مشغول مسابقه تيراندازى بودند. هنگامى كه وارد حياط قصر او شديم ، پدرم در پيش مى رفت و من از عقب او مى رفتم ، چون نزديك رسيديم ، به پدرم گفت ): شما هم همراه اينان تير بيندازيد) پدرم گفت ): من پير شده ام . اكنون اين كار از من ساخته نيست اگر مرا معاف دارى بهتر است ). هشام قسم ياد كرد): به حق خداوندى كه ما را به دين خود و پيغمبر خود گرامى داشت ، تو را معاف نمى دارم ). آن گاه به يكى از بزرگان بنى اميه امر كرد كه تير و كمان خود را به او (يعنى امام باقر (ع ) بده تا او نيز در مسابقه شركت كند. پدرم كمان را از آن مرد بگرفت و يك تيز نيز بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بكشيد و بر ميان نشانه زد. سپس تير ديگر بگرفت و بر فاق تير اول زد... تا آنكه نه تير پياپى افكند. هشام از ديدن اين چگونگى خشمگين گشت و گفت ): نيك تير انداختى اى ابوجعفر، تو ماهرترين عرب و عجمى در تيراندازى ، چرا مى گفتى من بر اين كار قادر نيستم ؟... بگو: اين تيراندازى را چه كسى به تو ياد داده است ). پدرم فرمود: (مى دانى كه در ميان ما اهل مدينه ، اين فن شايع است . من در جوانى چندى تمرين اين كار كرده ام ).
سپس امام صادق (ع ) اشاره مى فرمايد كه : هشام از مجموع ماجرا غضبناك گشت و عازم قتل پدرم شد. در همان محفل هشام بر سر مقام رهبرى و خلافت اسلامى با امام باقر (ع ) سخن مى گويد. امام باقر (ع ) درباره رهبرى رهبران بر حق و چگونگى اداره اجتماع اسلامى و اينكه رهبر يك اجتماع اسلامى بايد چگونه باشد، سخن مى گويد. اينها همه هشام را - كه فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام - بيش از پيش ناراحت مى كند. بعضى نوشته اند كه : امام باقر را در دمشق به زندان افكند. و چون به او خبر مى دهند كه زندانيان دمشق مريد و معتقد به امام (ع ) شده اند، امام را رها مى كند و به شتاب روانه مدينه مى نمايد. و پيكى سريع ، پيش از حركت امام از دمشق ، مى فرستد تا در آباديها و شهرهاى سر راه همه جا عليه آنان (امام باقر و امام صادق - ع ) تبليغ كنند تا بدين گونه ، مردم با آنان تماس نگيرند و تحت تاءثير گفتار و رفتارشان واقع نشوند. با اين وصف امام (ع ) در اين سفر، از تماس با مردم - حتى مسيحيان - و روشن كردن آنان غفلت نمى ورزد.
جالب توجه و قابل دقت و يادگيرى است كه امام محمّد باقر (ع ) وصيت مى كند به فرزندش امام جعفر صادق (ع ) كه مقدارى از مال او را وقف كند، تا پس از مرگش ، تا ده سال در ايام حج و در منى محل اجتماع حاجى ها براى سنگ انداختن به شيطان (رمى جمرات ) و قربانى كردن براى او محفل عزا اقامه كنند. توجه به موضوع و تعيين مكان ، اهميت بسيار دارد. به گفته صاحب (( الغدير )) - زنده ياد علامه امينى - اين وصيت براى آنست كه اجتماع بزرگ اسلامى ، در آن مكان مقدس با پيشواى حق و رهبر دين آشنا شود و راه رشاد در پيش گيرد، و از ديگران ببرد و به اين پيشوايان بپيوندد، و اين شهادت حرص بر هدايت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهى .
شهادت امام باقر (ع ) 
حضرت امام محمّد باقر (ع ) 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش ‍ حضرت امام زين العابدين (ع ) زندگى كرد و در تمام اين مدت به انجام دادن وظايف خطير امامت ، نشر و تبليغ فرهنگ اسلامى ، تعليم شاگردان ، رهبرى اصحاب و مردم ، اجرا كردن سنت هاى جد بزرگوارش در ميان خلق ، متوجه كردن دستگاه غاصب حكومت به خط صحيح رهبرى و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعى و امام معصوم ، كه تنها خليفه راستين خدا و رسول (ص ) در زمين است ، پرداخت و لحظه اى از اين وظيفه غفلت نفرمود.
سرانجام در هفتم ذيحجه سال 114 هجرى در سن 57 سالگى در مدينه به وسيله هشام مسموم شد و چشم از جهان فرو بست . پيكر مقدسش را در قبرستان بقيع - كنار پدر بزرگوارش - به خاك سپردند.
زنان و فرزندان 
فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشته اند: ابوعبداللّه جعفر بن محمّد الصادق (ع ) و عبداللّه كه مادرشان امّ فروه دختر قاسم بن محمّد بن ابى بكر بود. ابراهيم و عبيداللّه كه از امّ حكيم بودند و هر دو در زمان حيات پدر بزرگوارشان وفات كردند. على و زينب و امّ سلمه كه از ام ولد بودند.
از سخنان امام محمّد باقر (ع ) 
 - 1اسلام بر پنج پايه استوار است : نماز، زكات ، حج ، روزه ، ولايت از ولايت مى پرسند، امام مى فرمايد: با ولايت امور مسلمانان نظم و نظام پيدا مى كند.
 - 2هيچ چيز در نزد خداوند بهتر از سؤ ال و عرض حاجت بدو نيست .
 - 3هيچ چيز در دفع بلاها و حوادث ناگوار بهتر از دعا نيست .
 - 4بزرگترين عيب آن است كه انسان چشم خود را به عيبهاى مردم بدوزد و از عيب خود چشم پوشى كند. مردم را به كارهايى امر كند كه خود از انجام دادن آنها ناتوان است . همنشين و دوست خود را كه ياور و مددكارى ندارد، آزار دهد و به كمك او نشتابد.
 - 5هنگامى كه نزد دانشمندى نشستى ، به شنيدن ، حريص تر از گفتن باش ، و نيكو شنيدن را بياموز، همانطور كه نيكو گفتن را مى آموزى ، و سخن هيچكس را قطع مكن .
 - 6اگر بندگان وقتى نمى دانند، توقف كنند (و اظهار نظر ننمايند) و آنچه را كه درك نكرده اند انكار نكنند، كافر نمى شوند.
 - 7دانشمندى كه مردم از دانس وى سود ببرند از هفتاد هزار عابد برتر است .
 - 8هر كس كه خدا او را با واعظ خودش قرار ندهد، پندهاى ديگران او را سودى نخواهد بخشيد.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 33
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 23
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 29
  • بازدید ماه : 27
  • بازدید سال : 86
  • بازدید کلی : 14,959