loading...
voice
voice بازدید : 256 شنبه 13 فروردین 1390 نظرات (0)

ابوکالیجار مرزبان (415-440)

سلطان الدّوله بعد از افتادن از امارت بغداد و عراق مدت سه سال دیگر بر فارس و قسمتی از خوزستان و کرمان حکومت می کرد و چون در سال 415 مُرد پسرش ابوکالیجار مرزبان به جای او نشست لیکن جمعی از لشکریان به هواخواهی قوام الدّوله ، ابوالفوارس عمّ او که از جانب برادر در کرمان والی بود ، برخاستند و او را به شیراز دعوت کردند . ابوالفوارس دو بار به فارس لشکر کشید . دفعه ی اول شکست یافت و در دفعه ی دوم اگرچه تمام فارس را از دست برادرزاده بیرون آورد ولی بالاخره مغلوب و به کرمان منهزم شد و ابوکالیجار در 417 در شیراز مستقل گردید .  سال بعد ابوکالیجار به کرمان حمله برد و ابوالفوارس از پیش او گریخت امّا چون همراهیان ابو کالیجار از گرما صدمات کلّی دیدند ، کار نزاع عمّ و برادرزاده به صلح ختم شد و مقرّر گردید که کرمان ابوفوارس وفارس ابوکالیجار را باشد و این دومی سالی بیست هزار دینار به عمّ خود به عنوان خراج بپردازد . ترتیب فوق فقط یک سال دوام کرد چه قوام الدّوله ابوفوارس هیچ وقت از خیال تصرف فارس بیرون نمی رفت ، عاقبت هم به همین عزم در سال 419 تهیّه ی سپاهیانی جهت تسخیر شیراز دید امّا غفلتاً قبل از حرکت مُرد و چنین شهرت کرد که کسانش به علت سوء سیرت و ستم پیشگی او را مسموم نمودند و چون او از میان رفت رجال دربار و سران لشکری ابوکالیجار را به گرفتن کرمان خواستند و ابوکالیجار به سهولت بر آنجا مسلّط شد و از این طرف بالنّسبه آسوده خاطر گردید . امّا در طرف خوزستان و عراق بین این امیر و پسر و جانشین ابوعلی مشرّف الدّوله یعنی ابوطاهر جلال الدّوله همچنان نزاع باقی بود چه جلال الدّوله که پس از مرگ پدرش مشرّف الدّوله در سال416 به امیری عراق و خوزستان رسیده بود ، مثل اکثر دیالمه ی قبل از خود که با امرای بویهی فارس بر سر تصرف بصره و اهواز نزاع داشتند با ابوکالیجار بر سر همین امر در جدال افتاد . به خصوص که جلال الدّوله پس از فوت پدرش دعوت مردم بغداد را به رفتن آن شهر نپذیرفته و در بصره مانده بود اهالی بغداد به نام ابوکالیجار خطبه خوانده بودند امّا کالیجار به علّت گرفتاری در جنگ با ابوالفوارس نتوانست به بغداد حرکت کند و بغداد از حضور امیری خالی ماند و تا دو سال به همین وضع ماند و مردم جمعی طرفدار ابوکالیجار بودند و گروهی هواخواه جلال الدّوله . عاقبت جلال الدّوله در سال 418 به مناسبت نزدیکی به بغداد و اشتغال ابوکالیجار در سمت کرمان به بغداد رفت و رسماً به امارت برگزیده شد لیکن این انتخاب باز هرج ومرج امور عراق را از میان نبرد و غالباً بین سپاهیان دیلمی و ترک خصومت دیرینه تجدید می شد تا آنکه در 419 ترکان در بصره بر پسر جلال الدّوله الملک العزیز ابومنصور شوریدند و ابوکالیجار را که در این تاریخ از جانب کرمان آسوده خاطر شده بود به تصرف بصره خواندند و تا یک سال جلال الدّوله نتوانست آنجا را از ابوکالیجار پس بگیرد . امّا در سال 420 که ابوکالیجار به واسط تاخت . جلال الدّوله او را شکستی سخت داد و اهواز را نیز از کف او بیرون آورد و سال بعد او را در جنگی دیگر منهزم ساخت و بهره را از او باز ستاند و این حال کشمکش بین دو امیر دیلمی بر سر تصرف بصره و اهواز و سیادت در بغداد تا تاریخ 428 بر جا بود و جلال الدّوله غالب اوقات در بغداد با طرفداران ابوکالیجار ایّام را به زد و خورد می گذاشت تا بالاخره در سال مزبور دو حریف صلح کردند و برای آنکه دیگر راه خلاف نروند جلال الدّوله دختر خود را به پسر ابوکالیجار  به زوجیّت داد و نزاع بین جانبین برخاست .

ابوکالیجار مرزبان (415-440)

سلطان الدّوله بعد از افتادن از امارت بغداد و عراق مدت سه سال دیگر بر فارس و قسمتی از خوزستان و کرمان حکومت می کرد و چون در سال 415 مُرد پسرش ابوکالیجار مرزبان به جای او نشست لیکن جمعی از لشکریان به هواخواهی قوام الدّوله ، ابوالفوارس عمّ او که از جانب برادر در کرمان والی بود ، برخاستند و او را به شیراز دعوت کردند . ابوالفوارس دو بار به فارس لشکر کشید . دفعه ی اول شکست یافت و در دفعه ی دوم اگرچه تمام فارس را از دست برادرزاده بیرون آورد ولی بالاخره مغلوب و به کرمان منهزم شد و ابوکالیجار در 417 در شیراز مستقل گردید .  سال بعد ابوکالیجار به کرمان حمله برد و ابوالفوارس از پیش او گریخت امّا چون همراهیان ابو کالیجار از گرما صدمات کلّی دیدند ، کار نزاع عمّ و برادرزاده به صلح ختم شد و مقرّر گردید که کرمان ابوفوارس وفارس ابوکالیجار را باشد و این دومی سالی بیست هزار دینار به عمّ خود به عنوان خراج بپردازد . ترتیب فوق فقط یک سال دوام کرد چه قوام الدّوله ابوفوارس هیچ وقت از خیال تصرف فارس بیرون نمی رفت ، عاقبت هم به همین عزم در سال 419 تهیّه ی سپاهیانی جهت تسخیر شیراز دید امّا غفلتاً قبل از حرکت مُرد و چنین شهرت کرد که کسانش به علت سوء سیرت و ستم پیشگی او را مسموم نمودند و چون او از میان رفت رجال دربار و سران لشکری ابوکالیجار را به گرفتن کرمان خواستند و ابوکالیجار به سهولت بر آنجا مسلّط شد و از این طرف بالنّسبه آسوده خاطر گردید . امّا در طرف خوزستان و عراق بین این امیر و پسر و جانشین ابوعلی مشرّف الدّوله یعنی ابوطاهر جلال الدّوله همچنان نزاع باقی بود چه جلال الدّوله که پس از مرگ پدرش مشرّف الدّوله در سال416 به امیری عراق و خوزستان رسیده بود ، مثل اکثر دیالمه ی قبل از خود که با امرای بویهی فارس بر سر تصرف بصره و اهواز نزاع داشتند با ابوکالیجار بر سر همین امر در جدال افتاد . به خصوص که جلال الدّوله پس از فوت پدرش دعوت مردم بغداد را به رفتن آن شهر نپذیرفته و در بصره مانده بود اهالی بغداد به نام ابوکالیجار خطبه خوانده بودند امّا کالیجار به علّت گرفتاری در جنگ با ابوالفوارس نتوانست به بغداد حرکت کند و بغداد از حضور امیری خالی ماند و تا دو سال به همین وضع ماند و مردم جمعی طرفدار ابوکالیجار بودند و گروهی هواخواه جلال الدّوله . عاقبت جلال الدّوله در سال 418 به مناسبت نزدیکی به بغداد و اشتغال ابوکالیجار در سمت کرمان به بغداد رفت و رسماً به امارت برگزیده شد لیکن این انتخاب باز هرج ومرج امور عراق را از میان نبرد و غالباً بین سپاهیان دیلمی و ترک خصومت دیرینه تجدید می شد تا آنکه در 419 ترکان در بصره بر پسر جلال الدّوله الملک العزیز ابومنصور شوریدند و ابوکالیجار را که در این تاریخ از جانب کرمان آسوده خاطر شده بود به تصرف بصره خواندند و تا یک سال جلال الدّوله نتوانست آنجا را از ابوکالیجار پس بگیرد . امّا در سال 420 که ابوکالیجار به واسط تاخت . جلال الدّوله او را شکستی سخت داد و اهواز را نیز از کف او بیرون آورد و سال بعد او را در جنگی دیگر منهزم ساخت و بهره را از او باز ستاند و این حال کشمکش بین دو امیر دیلمی بر سر تصرف بصره و اهواز و سیادت در بغداد تا تاریخ 428 بر جا بود و جلال الدّوله غالب اوقات در بغداد با طرفداران ابوکالیجار ایّام را به زد و خورد می گذاشت تا بالاخره در سال مزبور دو حریف صلح کردند و برای آنکه دیگر راه خلاف نروند جلال الدّوله دختر خود را به پسر ابوکالیجار  به زوجیّت داد و نزاع بین جانبین برخاست .

جلال الدّوله در شعبان 435 پس از 16 سال و11 ماه امارت در بغداد فوت کرد و با این که جمعی از مردم با پسرش الملک العزیز ابومنصور بیعت کردند ، ابوکالیجار به وعده و وعید اکثر لشکریان را با خود یار نمود و مقام جلال الدّوله را به این ترتیب گرفت و ملک عزیز فراری شد و پس از مدّتی سرگردانی بدون آنکه بتواند جای پدر را به دست آورد  ، مُرد و ابوکالیجار بدون منازع بار دیگر عراق را بر خوزستان و فارس منضم ساخت . امارت ابوکالیجار تا سال 440 طول کشیده و او در اواخر ایّام امیری خویش با افراد خاندان کاکویه و سران سلجوقی زد وخورد کرده و این مقارن ایّامی بوده است که سلاجقه بر قسمت اعظم ایران مسلط آمده و اکثر ممالک آل بویه را به دست خود گرفته بودند . ابوکالیجار ناچار در سال 439 چنانکه در احوال سلاجقه بیاید با طغرل سلجوقی صلح کرد و دختر خود را به طغرل داد و دختر جغری بیک ، برادر طغرل را هم برای پسر خود ابومنصور کرفت و دیالمه ی عراق در حقیقت از این تاریخ به بعد حمایت سلاجقه را بر خود پذیرفت .

ملک رحیم (440 – 447 )

 ابوکالیجار در سال440 در سفری که به کرمان برای سرکوبی عامل یاغی خود رفته بود فوت کرد مردم بغداد با پسرش ابونصر خسرو فیروز که ملک رحیم لقب یافته بیعت نمودند ، امّا ابوکالیجار شش پسر داشت که هر کدام داعیه ی سلطنت و گرفتن مقام پدر داشتند . چنانکه از ایشان ابومنصور فولاد ستون شیراز را تصاحب نمود لیکن ملک رحیم به دستیاری برادر دیگر ابوسعد خسرو شاه ، فولادستون  را دستگیر نمود و بر شیراز استیلا یافت و برادر را در قلعه ی اصطخر محبوس ساخت و ارَّجان را هم به برادر چهارم ابوطالب کامروا سپرد و او و ابوسعد بر این نواحی مسلط بودند تا آنکه در سال441 فولاد ستون از حبس گریخت و جماعتی از دیالمه دور او را گرفتند و فولاد ستون به مسلم ساختن فارس به امر خود توفیق یافت و در رامهرمز بر سپاهیان سه برادر غلبه کرد و اهواز را از ایشان گرفت ، لیکن سال بعد چون لشکریان بر فولاد ستون شوریدند به تخلیه ی آنجا مجبور گردید .

در سال443 ملک رحیم ،اصطخر و شیراز را تسخیر نمود و فولاد ستون چاره ای ندید جز آنکه از طغرل سلجوقی مدد بطلبد . طغرل از اصفهان سپاهی گران به یاری فولاد ستون فرستاد و فولاد ستون در اهواز به سختی ملک رحیم را منهزم ساخت . در 445 شیراز را از برادر خود ابوسعد گرفت و به نام طغرل سلجوقی و برادر خویش ملک رحیم و پس از ایشان به اسم خود خطبه خواند و بر فارس مستولی شد .

در سال447 یکی از سران دیلمی ، فولاد نام که بر قلعه ی اصطخر مسلط بود فولاد ستون را از شیراز بیرون کرد و نام طغرل را از خطبه انداخت و به اسم ملک رحیم و ابوسعد خسروشاه خطبه خواند ولی ایشان به زودی دریافتند که او را تزویر می رود به همین جهت فولاد ستون و ابوسعد بر شیراز حمله بردند و به زحمت زیاد فولاد را از آنجا راندند و شیراز را بار دیگر به نام ملک رحیم تحت امر خود گرفتند .

ملک رحیم در همین سال 447 که تاریخ ورود طغرل سلجوقی است به بغداد ، به دست او اسیر شد و خلیفه امر داد که به نام طغرل خطبه بخوانند . به این ترتیب ملک رحیم آخرین دیالمه ی عراق است و اگرچه برادرش فولاد ستون تا یک سال دیگر یعنی تا 448 حیات و در فارس حکومت داشته تاریخ دستگیری او و قطع خطبه ی بغداد را از نام او که به منزله ی ختم دوره ی امارت آل بویه در بغداد است ، باید سال انقراض واقعی این سلسله شمرد . مدت امارت ملک رحیم شش سال و ده روز بود .

دیالمه ی عراق و خوزستان و کرمان

 دیالمه ی عراق عرب و خوزستان و کرمان یعنی ممالکی که ابتدا به دست ابوالحسین احمد معزّالدّوله فتح شد و بعد از او در سال 356 به پسرش عزّالدّوله بختیار رسید ، چنانکه دیدیم پس از قتل عزّالدّوله در 367 به دست عضدالدّوله ، پسر رکن الدّوله افتاد و از خاندان معزّالدّوله بیرون رفت واین ولایات تا سال448 که در آن تاریخ فولاد ستون توسط یکی از رؤسای شبانکاره از امارت فارس و کرمان رانده شد ، همواره بین پسران و نوادگان عضدالدّوله مابه النّزاع بود . چنانکه که گاهی تمام این نواحی به دست یک نفر می افتاد و گاهی دیگر هر قسمت یا هر دو قسمت از آنها مطیع یکی از ایشان بود و ما چون شرح این منازعات و دست به دست گشتن این ولایات را در تاریخ دیالمه ی فارس یادآور شده ایم ، دیگر به تکرار آنها حاجتی نیست . همین قدر در اینجا اسامی امرای دیلمی عراق و اهواز و کرمان را در فهرستی یادآور می شویم به قرار ذیل :

  • در عراق و اهواز و کرمان

1) عزّالدّوله بختیار بن معزّالدّوله (356-367).

2) عضدالدّوله بن رکن الدّوله (367-372) که از تاریخ 338 فارس را نیز مالک بوده .

3) شرف الدّوله ابوالفوارس شیرذیل ، پسر عضدالدّوله (372-379) ایضاً مالک فارس.

4) بهاءالدّوله ابونصر برادر او (379-403) ایضاً مالک فارس .

5) سلطان الدّوله ابوشجاع پسر بهاءالدّوله (403-412) .

  • در عراق فقط یا در عراق و فارس با هم

1)  مشرّف الدّوله ابوعلی پسر بهاءالدّوله (412-416) .

2) ابوطاهر جلال الدّوله پسر مشرف الدّوله (416-435) .

3) ابوکالیجار مرزبان پسر سلطان الدّوله (435-440) مالک فارس ایضاً .

4) ملک رحیم پسر ابوکالیجار (440-447) مالک فارس ایضاً .

  • در کرمان فقط یا در کرمان و فارس با هم

1) قوام الدّوله ابوالفوارس پسر بهاءالدّوله (403-419) .

2) ابوکالیجار مرزبان پسر سلطان الدّوله (419-440) مالک فارس و عراق ایضاً .

3) ابومنصور فولاد ستون پسر ابو کالیجار (440-448) .  

  • دیلمه ی ری و همدان و اصفهان

ری و همدان و اصفهان چنانکه سابقاً دیدیم در میان فرزندان بویه ، ابتدا سهم ابوعلی حسن رکن الدّوله و این امیر در سال 336 اندکی قبل از فوت خویش از این نواحی اصفهان را به پسرش ابومنصور بویه ملقب به مؤیّد الدّوله و ری و همدان و مضافات این دو قسمت را به پسر دیگر ابوحسن علی ملقب به فخرالدّوله واگذاشت و از دو پسر تعهّد گرفت که امر برادر بزرگتر ابوشجاع پناه خسرو و عضدالدّوله را که مالک فارس و کرمان شده بود اطاعت کنند .

به این ترتیب قلمرو رکن الدّوله در سال336 سهم دو پسرش مؤیدالدّوله و فخرالدّوله گردید ولی این حال فقط سه سال دوام کرد چه به تفصیلی که میدانیم عضدالدّوله در سال369 به این بهانه که فخرالدّوله در نزاع بین او و عزّالدّوله ی بختیار جانب پسر عمّ را گرفته و به یاری او قصد برادر بزرگتر را داشته از بغداد به عزم سرکوبی برادر حرکت کرد و فخرالدّوله که تاب پایداری نداشت و می ترسید که عضدالدّوله با او همان معادله را روا دارد که با عزّالدّوله معمول داشته ، ممالک خویش را رها نمود و به جرجان به پناه قابوس بن وشمگیر رفت . عضالدّوله ری و همدان و سایر ولایات فخرالدّوله را گرفت و آنها را ضمیمه ی اصفهان ساخته به برادر خود مؤیدالدّوله واگذاشت و او را خلیفه و نایب خویش معرّفی کرد .

مؤیدالدّوله(336-373)

مؤیدالدّوله به شرحی که در احوال قابوس گذشت ، در جمادی الاخری سال 371 به امر عضدالدّوله ، قابوس و فخرالدّوله را از جرجان به خراسان راند و آن ناحیه و قسمتی از طبرستان را هم به حوزه ی امارت خود ملحق ساخت . سپس در رمضان همین سال بر قابوس و ابوالعباس تاش سپهسالار امیر نوح بن منصور سامانی که به یاری دشمنانش آمده بودند ، غلبه کرد و فخرالدّوله و قابوس به علت قدرت مؤیدالدّوله و عضدالدّوله از پس گرفتن ممالک خود مأیوس گردیدند .

مؤیدالدّوله تا سال 372 که سال فوت عضدالدّوله است از جانب برادر بر تمام عراق عجم و گرگان و طبرستان امارت می کرد و چون برادرش وفات یافت در این نواحی به کلی مستقل شد و او این ممالک را به تدبیر و کفایت وزیر نامیش صاحب ابوالقاسم اسماعیل بن عبّاد (326-385) که از منشینان و بلغای بسیار معروف زبان عربی است اداره می کرد و صاحب که دست پرورده ی ابوالفضل بن العمید منشی مشهور و وزیر رکن الدّوله است ، مردی کریم و فضل دوست و بخشنده و نسبت به شعرا بذّال و مشوّق بوده و در ری و اصفهان همه وقت در گرد او جمع کثیری از اهل علم و بحث و شعر و ادب می زیسته و به نام او شعر می گفته و کتاب می نوشته اند و صاحب در این سیره با رقیب هم عصر خویش شمس المعالی قابوس دم برابری و هم چشمی می زده است و او مالک کتابخانه ای بوده است که جهت کثرت عدد کتاب و امتیاز نسخ در آن ایّام بی مانند به شمار می رفته .

فخرالدّوله (366-387)

یک سال پس از مرگ عضدالدّوله ، مؤیدالدّوله نیز در گرگان وفات یافت و چون مؤیدالدّوله جانشینی جهت خود اختیار ننموده بود ، وزیرش صاحب بن عبّاد بزرگان مملکت را بر آن داشت که فخرالدّوله را از نیشابور بخواهند و او را که بزرگ خاندان بویهی است و مالک اوّلی این بلاد بوده به جای برادر به امارت بردارند . رأی صاحب را همگی پذیرفتند و فخرالدّوله در رمضان 373 از نیشابور به جرجان آمد و به امارت نشست و صاحب را با وجود میل او به کناره گیری کماکان به وزارت خود باقی گذاشت . در همین سال ، ابوالعباس حسام الدّوله تاش که در جنگ با مؤید الدّوله به یاری فخرالدّوله قیام کرده بود از سپهسالاری اردوی خراسان معزول و مقامش به امیرابوالحسن سیمجوری واگذاشته شد . ابوالعباس از فخرالدّوله مدد خواست و فخرالدّوله سپاهیانی به معاونت ابوالعباس به نیشابور فرستاد و ابوالعباس بالنّتیجه غلبه کرد . ابوالحسن سیمجوری پس از شکست از ابوالعباس و فخرالدّوله دست توسّل به دامن شرف الدّوله ابوالفوارس دیلمی ، امیر فارس دراز کرد . شرف الدّوله هم که از فخرالدّوله به مناسبت جانبداری او از صمصام الدّوله برادر و رقیب شرف الدّوله دلی خوش نداشت به امیر ابوالحسن سیمجوری مدد داد و امیر سیمجوری به معاونت ایشان ابوالعباس را به سختی منهزم کرد و ابوالعباس به گرگان نزد فخرالدّوله گریخت . امیردیلمی او را اکرام تمام نمود و در عوض خراسان ، گرگان و استرآباد و مضافات آنها را که ملک  شمس المعالی قابوس بود ، ابوالحسن واگذاشت و با این رفتار نسبت به یار وفادار قدیم خود یعنی قابوس که برای خاطر فخرالدّوله از امارت افتاده بود طریق ناجوانمردی سپرد و در این عمل فخرالدّوله بیشتر از وزیر خود صاحب بن عبّاد که رقابت و دشمنی مخصوصی نسبت به قابوس داشت پیروی کرد .

در سال 379 موقعی که شرف الدّوله در بغداد مُرد و بهاءالدّوله جای او را گرفت صاحب بن عباد که میل غریبی به تصرّف دارالخلافه و گرفتن وزارت بغداد داشت فخرالدّوله را تشویق به لشکرکشی به عراق نمود و با این که فخرالدّوله به این امر راضی نبود ، عاقبت به اصرار وزیر تن به قضا درداد و قرار شد که او خود از راه خوزشتان عازم بغداد شود و صاحب بن عبّاد و بدر بن حسنویه ی کرد هم از طریق کرمانشاه ، امّا امیر دیلمی چون نسبت به صاحب بن عبّاد بدگمان شد و ترسید که با پسر عضدالدّوله دست یکی کرده باشد ، وزیر را با خود به طرف اهواز آورد و در راه هم نسبت به لشکریان صاحب سخت گرفت و سوءظنّ بین طرفین شدّت یافت واحوال سپاه اختلال پذیرفت مخصوصاً چون در اهواز کارون طغیان کرد و در سدّها رخنه پیدا شد ، فخرالدّوله چنین پنداشت که آن بر اثر خدعه بهاءالدّوله است ، ناچار اهواز را رها کرد و به ری برگشت و به تدریج بدگمانی او نسبت به صاحب زائل گردید و به او و به یارانش مال فراوان بخشید . و صاحب همچنان در وزارت فخرالدّوله باقی بود تا آنکه در سال 385 در ری وفات یافت و فخرالدّوله با وجود خدماتی که از وزیر فاضل کاردان خود دیده بود ، پس از مرگ او کلیّۀ اموالش را در ضبط خود گرفت و جمیع یاران او را مصادره و جریمه نمود و از این راه ذکری زشت از خود به جای گذاشت .

مجدالدّوله (387-420)

دو سال بعد از فوت صاحب بن عباد ، فخرالدوله نیزدر قلعه طبرک ری وفات یافت و چون پسران او به حد رشد نرسیده بودند ، زوجه اش سیده خاتون دختر اسپهبد رستم بن مرزبان متصدی امور مملکت شد و او پسر چهارده ساله خود ابوطالب رستم را با لقب مجد الدّوله نامزد امارت ری و جانشینی شوهر کرد و همدان و کرمانشاه را هم به پسر دیگر ابوطاهر شمس الدوله سپرد .

سال جلوس مجد الدوله به جای پدرش مجدالدوله همان سالی است که در آن محمود غزنوی نیز به جای پدر خود سبکتکین به امارت غزنه برقرار شده و سال بعد آن یعنی 388 مقارن ایامی است که از یک طرف محمود به عنوان سپهسالاری اردوی سامانیان  بر خراسان استیلا یافته و از طرفی دیگر متحد او قابوس وشمگیر بعد از 18 سال ممانعت موید الدوله و فخر الدوله به امارت گرگان برگشته و عمال مجدالدوله در همان اوان جلوس او بین ممالک دو حریف قوی پنجه مثل محمود غزنوی و قابوس زیاری محصور شده و با رقابتی که از قدیم بین دیالمه ری و آل زیار و سپهسالاران اردوی خراسان وجود داشته ، خطر بزرگی از این دو جانب برای او در کار پیش آمدن بوده است . اما مادام که سیده خاتون بر کارها مسلط بوده امور مملکت به رای و تدبیر او می گذشت ،کارها فی الجمله سر و صورتی داشته نه قابوس و پسرش فلک المعالی در مخالفت با مجدالدوله کاری از پیش بردند و نه سلطان محمود در ری طمع کرد اما چون مجدالدوله حدود رشد رسیده به نا فرمانی نسبت به مادر پرداخت و بر خلاف میل او وزیری انتخاب نمود سیده خاتون ابتدا به قلعه طبرک رفت سپس محرمانه از آنجا پیش بدر بن حسنویه گریخت و به کمک او پسر دیگر خود شمس الدوله در سال 397 به ری برگشت و مجدالدوله را گرفت و شمس الدوله را به جای او امیر کرد سیده خاتون بعد از یک سال از شمس الدوله رنجید به همین علت او را به همدان برگرداند و بار دیگر مجدالدوله را از قید رها کرده تحت اختیار خود به امارت گذاشت و شمس الدوله اگر چه خواست به کمک بدر بن حسنویه مادر و برادر را مغلوب کند کاری از پیش نبرد.

سیده خاتون پس از مرگ شوهر خود فخر الدوله، حکومت اصفهان را به پسر خال خود که ابوجعفر محمد بن دشمنزیار نام داشت و به لقب علاالدوله ملقب گردید وا گذاشت .

پدر این شخص دشمنزیار یعنی خال سیده خاتون را به دیلمی کاکویه می گفتند و کاکویه در این زبان همان معنی خال عربی و دائی را در فارسی را فارسی امروزی دارد و به همین علت است که علاالدوله به پسر کاکویه و فرزندان او به دیالمه کاکویه شهرت یافته اند .علاالدوله تا تاریخ فرار سید خاتون از ری در صفهان بود . چون این زن از پیش مجدالدوله گریخت ، علالدوله هم اصفهان را از ترس رها کرده به بهاء الدوله پناهنده شد و در آنجا بود تا سیده خاتون به ری برگشت . علاالدوله نیز بار دیگر خود را به اصفهان رساند و مجددا ً به حکومت آن ناحیه برقرار گردید .در سال 405 شمس الدوله بلاد متصرفی بدر بن حسنویه را که در این تاریخ به دست شورشیان سپاهش به قتل رسیده بود به تصرف خود آورد و بر پسرش هلال که با قوای سلطان الدوله به جنگ شمس الدوله آمده بود غلبه یافت و مالی فراوان از این را حاصل کرد و چون قدرتش افزونی گرفت به قصد ری و کشیده انتقام خود از مادر و برادر حرکت نمود . سیده خاتون و مجد الدوله ری را رها کرده و به دماوند پناه بردند و شمس الدوله ری را مسخر ساخت اما ون خواست به عقب مادر و برادر رهسپار شود لشکریان مجدالدوله از اطاعت او سرپیچیدند و شمس الدوله به همدان برگشت و مادر و برادر او به ری مراجعت نمودند .

مجد الدوله تا سال 420 در ری امارت داشت . در اواخر این مدت چون مادرش سیده خاتون فوت کرد اوضاع دربار مجدالدوله مختل شد و لشکریان او از اطاعت او سرپیچیدند و مجدالدوله هم به علت عیاشی و استغراق در مطالعه کتب زیاد اعتنایی به کارهای ملکی نداشت .عاقب از بلای استیلای سپاهیان به سلطان محمود غزنوی استعانت جست و از او یاری خواست محمود هم علی حاجب از اصحاب خود را با لشکری به ری فرستاد . حاجب علی مجدالدوله و پسرش ابودلف را در ری دستگیر نمود و کیفیت را به محمود نوشت.محمو در ربیع الاخر 420 شخصاً به ری آمد و مجدالدوله از آنجا به غزنین فرستاد و به این ترتیب شعبه دیالمه ری در 420 به دست غزنویان اتقراض یافت

شمس الدوله (380-حدود 412 )

ابوطالب شمس الدوله چنانکه گفتیم از همان سال فوت پدرش فخر الدوله از طرف مادرش سیده خاتون به امارت همدان و گرمانشاه منصوب شد و او به شرحی که احوال برادرش مذکور افتاد در سال 397 قریب یک سال به جای مجد الدوله در ری نشست و در 405 بلاد کردان حسنویه را نیز به قلمرو خود ضمیمه ساخت لیکن در این تاریخ که می خواست ری را هم از چنگ مادر و برادر بیرون آورد و به قصد خود ظفر نیافت و او تا حدود 412 در حوزه اصلی حکومتی  خود به امارت باقی بود .

بیشتر اشتهار شمس الدوله در تاریخ ایران از آن جهت است که مدتی وزارت او با حکیم و طبیب بزرگ شیخ الرئیس ابوعلی حسین ابن سینا بوده و شیخ پس از حرکت از خوارزم در حدود 403 و شنیدن خبر قتل قابوس و مدتی اقامت در ری و غیره در حوالی 405 به خدمت شمس الدوله در همدان پیوسته و تا اواخر مدت این امیر وزارت او را بر عهده داشته است .

سماءالدوله (حدود 412-414)

آخرین دیالمه همدان ابوالحسن سماء الدوله ، پسر شمس الدوله است که در 414 به قصد تصرف بروجرد بر حکمران آنجا فرهاد بن مرد آویج دیلمی تاخته و فرهاد  به علاءالدوله والی اصفهان متوسل شده . علاءالدوله به همدان لشکر کشید و شمس الدوله را دستگیر کرد و با احترام رفتار نمود لیکن جمیع امرای دیلمی او را مبحوس نمود و پس از فتح همدان بر دینور و شاپور خواست (خرم آباد حالیه ) دست یافت .شعبه دیالمه همدان هم به این ترتیب در 414 به دست خاندان کاکویه بر افتاد .

اسامی امرای آل بویه و زمان امارت هر یک

الف : دیالمه فارس

1) عماد الدوله ابوالحسن علی بن بابویه ( 320-338)

2) عضدالدوله و تاج الملته ابوشجاع پناه خسرو پسر رکن الدوله (338-372)

3) شرف الدوله ابوالفوارس شیر ذیل پسر عضد الدوله (372-379)

4) صمصام الدوله ابوکالیجار مرزبان پسر عضد الدوله (379-388)

5) بهاء الدوله ابونصر پسر عضد الدوله (388-403)

6) سلطان الدوله ابوشجاع پسر بهاء الدوله  (403-415)

7) عماد الدوله ابوکالیجار مرزبان پسر سلطان الدوله (415-440)

8) ملک الرحیم ابونصر خسرو فیروز پسر ابوکالیجار مرزبان (440-447)

ب: دیالمه عراق و خوزستان و کرمان

1) معز الدوله ابوالحسین احد بن بویه (320-356) در عراق و خوزستان و فارس و کرمان.

2) عزالدوله بختیار پسر معز الدوله (356-367) در عراق و خوزستان و فارس و کرمان.

3) عضد الدوله ابو شجاع پسر رکن الدوله (367-372) در عراق و خوزستان و فارس و کرمان.

4) شرف الدوله ابوالفوارس شیر ذیل پسر عضد الدوله در عراق و خوزستان و فارس و کرمان.

5) بهاء الدوله ابونصر پسر عضد الدوله (379-403) در عراق و خوزستان و فارس و کرمان.

6) سلطان الدوله ابوشجاع پسر بهاء الدوله (403-412) در عراق و خوزستان و فارس .

7) مشرف الدوله ابوعلی پسر بهاء الدوله (412-416) در عراق فقط.

8) ابوطاهر جلال الدوله پسر مشرف الدوله (416-435) در عراق فقط.

9) ابوکالیجار مرزبان  پسر سلطان الدوله (435-440) در فارس در 415 و در کرمان از 419 و در عراق از 435 به بعد.

10) ملک رحیم پسر ابوکالیجار (440-447) در عراق فقط.

11) قوام الدوله ابوالفوارس پسر بهاء الدوله (403-419) در کرمان فقط .

12) ابو منصور فولاد ستون پسر ابو کالیجار (440-448) در کرمان فقط (از 419 تا 440  کرمان ضمیمه فارس بوده).

ج: دیالمه ری ، اصفهان ، همدان

1) رکن الدوله ابوعلی حسن بن بویه (320-366) در عراق عجم و کرمانشاه .

2) موید الدوله ابومنصور بویه پسر رکن الدوله (366-373) در اصفهان و از 369 در ری و همدان و گرگان و قسمتی از طبرستان .

3) فخر الدوله ابوالحسن علی پسر رکن الدوله (366-387) در ری و همدان و از 373مالک ولایات موید الدوله

4) مجد الدوله ابو طالب رستم پسر فخر الدوله (387-420) در ری فقط .

5) شمس الدوله ابوطاهر پسردیگر فخر الدوله (387-حدود 412) در همدان فقط .

6) سماء الدوله ابوالحسن پسر شمس الدوله (حدود 412-414) در همدان فقط.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 33
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 19
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 21
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 27
  • بازدید ماه : 25
  • بازدید سال : 84
  • بازدید کلی : 14,957