loading...
voice
voice بازدید : 342 شنبه 13 فروردین 1390 نظرات (0)

بقیع

حضرت فاطمه زهراء (ع)
بدون ترديد، در ميان زنان و بانوان اسلامى فاطمه زهرا (ع ) محبوب ترين چهره دينى ، علمى ، ادبى ، تقوايى و اخلاقى در ميان مسلمانان و ديگر مردم جهان به شمار مى رود. شخصيت فاطمه زهرا (ع ) (سيدة نساء العالمين )  سرور زنان جهان  اسوه و الگويى تام و تمام براى تمام زنان عاشق عفت و فضيلت است .
در دامن پاك فاطمه زهرا (ع ) بود كه دو امام بزرگوار و دو شخصيت ممتاز عالم بشرى ، حضرت امام حسن (ع ) مظهر حلم و وقار و حضرت امام حسين (ع ) سرور شهيدان تربيت يافتند، و نيز زينب كبرى (ع ) حماسه مجسم و مجسمه شجاعت و نمونه يكتا در سخنورى و حق طلبى كه پيام حسينى و حماسه عاشورا را در جهان اعلام كرد و نقاب شرك و و ريا و پستى و دنياپرستى را از چهره يزيد و يزيديان به يك سو زد. كيست كه نداند كه مادر در تربيت فرزندان بويژه دختران ، سهم بسيار زيادى دارد. و فاطمه زهرا (ع ) بود كه روح آموزش و پرورش اسلامى را در مهد عفت و كانون تقواى خانوادگى به پسران خود آموخت .
پدر و مادر 
فاطمه يگانه دختر بازمانده پيغمبر (ص ) از خديجه كبرى مى باشد. چه بگوييم درباره پدر كه پيغمبر خاتم و حبيب خدا و نجات دهنده بشر از گمراهى و سيه كارى بود؟ چه بگوييم درباره پدرى كه قلم را توان وصف كمالات اخلاقى او نيست ؟ و فصيحان و بليغان جهان در توصيف سجاياى او عاجز مانده اند؟ و امّا مادرش خديجه دختر خويلد از نيكوترين و عفيف ترين زنان عرب قبل از اسلام و در دوره اسلامى نخستين زنى كه به پيامبر اكرم (ص )، شوهرش ، ايمان آورد و آن چه از مال دنيا در اختيار داشت - در راه پيشرفت اسلام - كريمانه بذل كرد.

 

حضرت فاطمه زهراء (ع)
بدون ترديد، در ميان زنان و بانوان اسلامى فاطمه زهرا (ع ) محبوب ترين چهره دينى ، علمى ، ادبى ، تقوايى و اخلاقى در ميان مسلمانان و ديگر مردم جهان به شمار مى رود. شخصيت فاطمه زهرا (ع) (سيدة نساء العالمين  ) سرور زنان جهان  اسوه و الگويى تام و تمام براى تمام زنان عاشق عفت و فضيلت است .
در دامن پاك فاطمه زهرا (ع ) بود كه دو امام بزرگوار و دو شخصيت ممتاز عالم بشرى ، حضرت امام حسن (ع ) مظهر حلم و وقار و حضرت امام حسين (ع ) سرور شهيدان تربيت يافتند، و نيز زينب كبرى (ع ) حماسه مجسم و مجسمه شجاعت و نمونه يكتا در سخنورى و حق طلبى كه پيام حسينى و حماسه عاشورا را در جهان اعلام كرد و نقاب شرك و و ريا و پستى و دنياپرستى را از چهره يزيد و يزيديان به يك سو زد. كيست كه نداند كه مادر در تربيت فرزندان بويژه دختران ، سهم بسيار زيادى دارد. و فاطمه زهرا (ع ) بود كه روح آموزش و پرورش اسلامى را در مهد عفت و كانون تقواى خانوادگى به پسران خود آموخت .
پدر و مادر 
فاطمه يگانه دختر بازمانده پيغمبر (ص ) از خديجه كبرى مى باشد. چه بگوييم درباره پدر كه پيغمبر خاتم و حبيب خدا و نجات دهنده بشر از گمراهى و سيه كارى بود؟ چه بگوييم درباره پدرى كه قلم را توان وصف كمالات اخلاقى او نيست ؟ و فصيحان و بليغان جهان در توصيف سجاياى او عاجز مانده اند؟ و امّا مادرش خديجه دختر خويلد از نيكوترين و عفيف ترين زنان عرب قبل از اسلام و در دوره اسلامى نخستين زنى كه به پيامبر اكرم (ص )، شوهرش ، ايمان آورد و آن چه از مال دنيا در اختيار داشت - در راه پيشرفت اسلام - كريمانه بذل كرد.
درجه وفادارى خديجه (ع ) نسبت به پيامبر (ص ) را در بذل مال و جان و هستى اش ، تاريخ اسلام هرگز فراموش نخواهد كرد. همچنان كه پيامبر اكرم (ص ) تا خديجه زنده بود زنى ديگر نگرفت و پيوسته از فداكاريهاى او ياد مى كرد.
از عايشه ، زوجه پيامبر (ص )، نقل شده است كه گفت ) : احترام هيچ يك از زنان به پايه حرمت و عزت خديجه نمى رسيد. رسول اللّه (ص ) پيوسته از او به نيكى ياد مى كرد و به حدى او را محترم مى شمرد كه گويا زنى مانند خديجه نبوده است).
عايشه سپس نقل مى كند: روزى به پيغمبر (ص ) گفتم : او بيوه زنى بيش ‍ نبوده است ، پيغمبر سخت برآشفت به طورى كه رگ پيشانى اش برآمد. سپس فرمود: (به خدا سوگند بهتر از خديجه كسى براى من نبود. روزى كه همه مردم كافر و بت پرست بودند او به من ايمان آورد. روزى كه همه مرا به جادوگرى و دروغگويى نسبت مى دادند، او مرا تصديق كرد، روزى كه همه از من روى مى گردانيدند خديجه تمام اموال خود را در اختيار من گذاشت و آنها را در راه من بى دريغ خرج كرد. خداوند از او، دخترى به من بخشيد كه مظهر پاكى و عفت و تقوا بود. عايشه سپس مى گويد: به پيغمبر عرض كردم از اين سخن نظر بدى نداشتم و از گفته خود پشيمان شدم).
بارى ، فاطمه زهرا (ع ) چنين مادرى داشت و چنان پدرى .
گفته اند: خديجه از پيغمبر (ص ) هفت فرزند آورد:
قاسم كه كنيه ابوالقاسم براى پيغمبر از همين فرزند پيدا شد. وى قبل از بعثت در دو سالگى درگذشت . عبداللّه يا طيب كه او هم قبل از بعثت فوت شد. طاهر، كه در آغاز بعثت متولد شد و بعد از بعثت درگذشت . زينب كه به ازدواج ابوالعاص درآمد. رقيه كه ابتدا با عتبه و پس از آن با عثمان بن عفان ازدواج كرد و در سال دوم هجرت درگذشت . امّ كلثوم كه او نيز به ازدواج عثمان - پس از رقيه - درآمد و در سال چهارم هجرت درگذشت . هفتم فاطمه زهرا كه به ازدواج حضرت على (ع ) درآمد و سلاله پاك امامان بزرگوار ما ثمره اين ازدواج پر شوكت و بركت است .
ولادت فاطمه زهرا (ع ) را روز بيستم جمادى الثانى سال پنجم بعثت مى دانند كه در مكه اتفاق افتاد. بنابراين در هنگام هجرت ، سن آن بانوى يگانه نزديك نه سال بوده است .
نامها و لقبهايى كه فاطمه (ع ) دارد، همه بازگوينده صفات و سجاياى ملكوتى اوست مانند صديقه طاهره ، زكيه ، زهرا، (( سيدة النساء العالمين )) و خيرالنساء و بتول ...
كنيه هاى آن حضرت : امّ الحسن ، امّ الحسنين ، امّ الائمة ...
و شگفت تر از همه ( امّ ابيها) يعنى (مادر پدرش) مى باشد كه نشان دهنده علاقه بسيار زياد فاطمه (ع ) است به پدر بزرگوارش و اينكه با همه كمى سن از آغاز كودكى پناهگاه معنوى و تكيه گاه روحى - بعد از خداوند متعال - مانند خديجه براى پدر بزرگوارش بوده است .
لقب امّ ابيها را پيغمبر (ص ) به دختر عزيزش عنايت كرد. چون كلمه (ام ) علاوه بر مادر، به معنى اصل و منشاء هم به كار مى رود و مانند (امّ الخبائث )كه به شراب (سرچشمه همه زيانها و بديها) مى گويند و (امّ القرى )كه به مكه معظمه گفته مى شد، بنابراين امّ ابيها به معنى منشاء و اصل و مظهر نبوت و ولايت است ، و براستى زهرا درخت سايه گسترى بود كه ميوه هاى شيرين امامت و ولايت را به بار آورد.
دوران زندگى فاطمه زهرا (ع ) 
فاطمه زهرا وارث صفات بارز مادر بزرگوارش خديجه بود - در جود و بخشش و بلندى نظر و حسن تربيت وارث مادر و در سجاياى ملكوتى وارث پدر و همسرى دلسوز و مهربان و فداكار براى شوهرش على (ع ) بود. در لوح دلش جز خداپرستى و عبادت خالق متعال و دوستدارى پيامبر (ص ) نقشى نبسته و از ناپاكى دوران جاهليت و بت پرستى به دور بود.
نه سال در خانه پر صفاى مادر و در كنار پدر و نه سال ديگر را در كنار شوهر گرانقدرش على مرتضى (ع ) دوش بدوش وى در نشر تعليمات اسلام و خدمات اجتماعى و كار طاقت فرساى خانه ، زندگى كرد. اوقاتش به تربيت فرزند و كار و نظافت خانه و ذكر و عبادت پروردگار مى گذشت .
فاطمه (ع ) دخترى است كه در مكتب تربيتى اسلام پرورش يافته و ايمان و تقوا در ذرات وجودش جايگزين شده بود.
فاطمه در كنار مادر و آغوش پر مهر پدر تربيت شد و علوم و معارف الهى را از سرچشمه نبوت فرا گرفت و آنچه را به سالها آموخته در خانه شوهر به مرحله عمل گذاشت و همچون مادرى سالخورده و كدبانويى آزموده كه تمام دوره هاى زندگى را گذرانده باشد - به اهل خانه و آسايش شوهر و تربيت فرزندان - توجه مى كرد و نيز آنچه را در بيرون خانه مى گذشت مورد توجه قرار مى داد و از حق خود و شوهرش دفاع مى كرد.
چگونگى ازدواج فاطمه (ع ) و على (ع ) 
از آغاز معلوم بود و همه مى دانستند كه جز على (ع ) كسى همسر (كفو) فاطمه دختر پيامبر عاليقدر اسلام نيست . با وجود اين ، بسيارى از ياران و كسانى كه خود را به پيغمبر (ص ) نزديك احساس مى كردند، به اين وصلت چشم داشتند و اين آرزو را در دل مى پروردند.
نوشته اند: پس از اين آزمونها عده اى از اصحاب به حضرت على (ع ) مى گفتند: چرا براى ازدواج با يگانه دختر پيغمبر (ص ) اقدام نمى كنى ؟
حضرت على (ع ) مى فرمود: چيزى ندارم كه براى اين منظور قدم پيش ‍ نهم .
آنان مى گفتند: پيغمبر (ص ) از تو چيزى نمى خواهد.
سرانجام حضرت على (ع ) زمينه را براى طرح اين درخواست آماده ديد.
روزى به خانه رسول اكرم (ص ) رفت . امّا شدت حيا مانع ابراز مقصود شد. نوشته اند دو سه بار اين عمل تكرار گرديد. سومين بار پيغمبر اكرم (ص ) از على (ع ) پرسيد: آيا حاجتى دارى ؟
على (ع ) گفت : آرى ، پيغمبر فرمود: شايد براى خواستگارى زهرا آمده اى ؟ على عرض كرد: آرى . چون مشيت و امر الهى بر اين كار قرار گرفته بود و پيامبر از طريق وحى بر انجام دادن اين مهم آگاه شده بود مى بايست اين پيشنهاد را با دخت گراميش نيز در ميان بگذارد و از نظر او آگاه گردد.
پيامبر (ص ) به دخترش فاطمه گفت : تو على را خوب مى شناسى ، على نزديكترين افراد به من مى باشد در اسلام ، سابقه فضيلت و خدمت دارد. من از خدا خواستم براى تو بهترين شوهر را برگزيند.
خداوند مرا به ازدواج تو با على امر فرموده است . بگو چه نظر دارى ؟
فاطمه ساكت ماند. پيغمبر سكوت او را موجب رضا دانست و مسرور شد و صداى تكبيرش بلند شد. آن گاه پيامبر (ص ) بشارت اين ازدواج را به على (ع ) فرمود و مهر فاطمه را /400 مثقال نقره قرار داد و در جلسه اى كه عده اى از اصحاب بودند خطبه عقد را قرائت كرد و اين ازدواج فرخنده انجام شد. گفتنى است كه على (ع ) جز يك شمشير و يك زره و شترى براى آب كشى چيزى در اختيار نداشت . پيغمبر (ص ) به على فرمود: شمشير را براى جهاد نگهدار - شترت را هم براى آب كشى و سفر حفظ كن - امّا زره خود را بفروش تا وسائل ازدواج فراهم شود. پيغمبر (ص ) به سلمان فرمود: اين زره را بفروش . سلمان زره را به پانصد درهم فروخت . سپس گوسفندى را كشتند و وليمه عقد ازدواج دادند. اين جشن در ماه رجب سال دوم هجرت انجام شد. تمام وسايلى كه به عنوان جهيزيه به خانه فاطمه زهرا (ع ) دخت گرامى پيامبر (ص ) آورده شده است ، از 14 قلم تجاوز نمى كند:
چارقد سرانداز - دو عدد لنگ - يك قطيفه - يك طاقه چادر پشمى 4 بالش - يك تخته حصير - قدح چوبى - كوزه گلى - مشك آب - تنگ آبخورى - تختخواب چوبى - يك طشت لباسشويى - يك آفتابه - يك زوج دستاس - و مقدارى عطر و بخور، اين است جهيزيه و تمام اثاث خانه فاطمه زهرا زوجه على (ع ) سرور زنان عالم . در شب زفاف - به جاى خديجه كه به جهان باقى شتافته بود، سلمى دختر عميس مواظبت از فاطمه زهرا را بر عهده داشت - و رسول اكرم (ص ) خود شخصا با عده اى از مهاجر و انصار و ياران باوفا در مراسم عروسى شركت فرمود - از بانك تكبير و تهليل فضاى كوچه هاى مدينه روحانيتى خاص يافته بود و موج شادى و سرور بر قلبها مى نشست . پيامبر گرامى دست دخترش را در دست على گذاشت و در حق آن زوج سعادتمند دعاى خير كرد و آنها را به خداوند بزرگ سپرد. و بدين سان و با همين سادگى عروسى بهترين مردان و بهترين زنان جهان برگزار شد.
از شادى تا اندوه 
در سال يازدهم هجرى در آخر ماه صفر رحلت جانگداز پيامبر (ص ) پيش ‍ آمد و چه دردآور بود جدايى اين پدر و دختر - پدرى چون پيامبر گرامى كه هميشه هنگام سفر با آخرين كسى كه وداع مى كرد و او را مى بوئيد و مى بوسيد؛ دخت گراميش بود و چون از سفر باز مى گشت اولين ديدار را با دخترش داشت - پيوسته از حالش جويا مى شد و رازى از رازها را در گوش ‍ جانش مى گفت و دخترى كه پيوسته از كودكى در كنار پدر بود و از او پرستارى مى كرد؛ گاهى با زنان هاشمى به ميدان جنگ مى شتافت تا حال پدر را جويا شود. چنانكه در جنگ احد كه به دروغ آوازه در افتاد كه پيامبر (ص ) در جنگ كشته شده به دامنه كوه احد شتافت و سر و صورت خونين پدر را شستشو داد و از خاكستر حصيرى كه سوخته بود بر جراحات پدر پاشيد و از زخمهاى آن حضرت مواظبت كرد تا بهبود يافت - دخترى كه لحظه به لحظه كه از كارهاى خانه دارى و بچه دارى فراغت مى يافت به خدمت پدر مى رسيد و از ديدارش بهره مند مى شد... آرى لحظه جدايى اين چنين پدر و دخترى فرا رسيد و چه زود فرا رسيد. پيامبر (ص ) در بستر بيمارى افتاد و رنگ رخسارش نمايانگر واپسين لحظات عمرش بود.
عايشه روايت مى كند كه پيغمبر (ص ) در حالت جان دادن و آخرين رمقهاى حيات دختر عزيزش فاطمه (ع ) را خواست و نزديكش نشانيد و در گوش او رازى گفت كه فاطمه سخت به گريه افتاد. پس از آن سخن ديگرى گفت كه ناگهان چهره فاطمه شكفته شد. همگان از ديدن اين دو منظره متضاد متعجب شدند. راز اين رازگويى را از حضرت فاطمه زهرا خواستند فرمود: نخست پدرم خبر مرگ خود را به من گفت بسيار محزون شدم و عنان شكيبايى از دستم بشد؛ گريه كردم . او نيز متاءثر شد، ديگر بار در گوشم گفت : دخترم ! بدان كه تو نخستين كسى از خانواده هستى كه بزودى به من ملحق خواهى شد. به شنيدن اين بشارت خوشحال شدم . پدرم فرمود: راضى هستى كه (( (سيدة نساء العالمين و سيدة نساء هذه الامه ) )) باشى ؟ فاطمه گفت : به آنچه خدا و تو بپسنديد راضى ام .
بارى ، فاطمه سرور زنان عالم و سرور زنان اين امت - اين نوگل خندان باغ رسالت بر اثر تند بادهاى حوادث ، زود پرپر شد - چندى بعد از پدر بزرگوارش به وى پيوست . وه كه چه كوته بود عمر آن ملكه اسلام . پس از رحلت پيامبر اكرم (ص ) چه غوغاها پيش آمد؟ و چه حق كشى ها روى نمود؟ چه مى گويم ؟ هنوز على (ع ) و عده اى از جوانان هاشمى و نزديكان و ياوران پيامبر مشغول غسل و كفن و دفن پيغمبر بودند كه در زير سايبانى كه به نام (سقيفه بنى ساعده ) معروف بود و پشت مسجد بود، عده اى گرد آمدند و نقشه خود را در گرفتن بيعت از مردم و سوار شدن بر مركب خلافت عملى كردند و سخنان پيامبر اكرم را درباره وصايت على ناشنيده گرفتند و حرمت پيامبرى كه در مدت 23 سال رنجهاى بسيار كشيد و در تربيت امت مسلمان لحظه اى از كوشش دريغ نكرد و در رعايت جانب كتاب خدا و اهل بيتش سفارشها كرد، ناديده گرفتند.
حضرت على (ع ) پس از رحلت پيامبر (ص ) در خانه نشست تا قرآن را جمع كنند. امّا بازيگران صحنه سقيفه آن حضرت را آرام نگذاشتند و كم كم در صدد بيعت گرفتن از آن حضرت بر آمدند.
چنانكه تاريخ نويسان نوشته اند: عمر با بسيارى از كسان خود به خانه على (ع ) آمد. فاطمه عليهاالسلام هم پشت در آمد. عمر گفت : سوگند به خدايى كه جانم در قبضه قدرت اوست ، اگر براى بيعت با خليفه از خانه خارج نشويد خانه را بر سر شما خراب مى كنم و آتش مى زنم .
بارى ، پس از گفت و گوى بسيار آتش افروختند تا در خانه على (ع ) نيم سوخته شد. سپس در را شكستند و بند بر گردن على (ع ) انداختند و آن حضرت را به مسجد بردند. گفته اند مردى بى شرم و سخت دل به نام قنفذ اين ماءموريت دردآور و بهتر بگوييم شرم آور را انجام داد.
و نيز مورخان گفته اند: بر اثر ضربتى كه قنفذ بر بازوى حضرت زهرا زد و فشارى كه به در وارد كرد، كودكى كه در رحم دخت رسول خدا (ص ) و زوجه على (ع ) بود سقط شد و سرانجام ، زهراى اطهر بر اثر همين مصائب و دورى از پدر مهربان گرانقدرش رسول مكرم (ص ) چشم از جهان فرو بست .
اين چنين نوگل باغ رسالت پرپر شد.
سياهكاريهاى ستمگران را تاريخ هميشه به ياد داشته و خواهد داشت .
و امّا داستان فدك  

داستان فدك يا يك حقيقت تاريخى 
فدك ، سرزمين آبادى بود در نزديك مدينه به فاصله 140 كيلومترى . فدك از اموال خالصه بود. زيرا فدك سرزمينى بود كه هرگز به جنگ و غلبه فتح نگرديد، بلكه هنگامى كه خبر خيبريان به دهكده فدك رسيد، همگى حاضر شدند كه با پيامبر گرامى از در صلح وارد شوند و نيمى از اراضى فدك را در اختيار پيامبر (ص ) بگذارند و نيمى ديگر را به خود اختصاص ‍ دهند و در برابر آن در انجام مراسم مذهبى كاملا آزاد باشند و حكومت اسلامى امنيت منطقه آنان را حفظ كند.
مى گويند وقتى آيه ((  ( و آت ذالقربى حقه ...) )) نازل گرديد، پيامبر گرامى فدك را به دختر گرامى خود فاطمه (ع ) بخشيد. از مرگ پيامبر (ص ) ده روز نگذشته بود كه به زهرا (ع ) خبر رسيد كه ماءموران خليفه ، ابوبكر، كارگران او را از سرزمين فدك بيرون كرده و رشته كار را به دست گرفته اند. از اين جهت فاطمه (ع ) با گروهى از زنان بنى هاشم به قصد باز گرفتن حق خويش ، پيش خليفه رفت و گفتگوهايى بين دخت پيامبر و خليفه انجام گرفت . دختر پيامبر (ص ) به ابوبكر مى گويد: چرا مرا از حق خويش ‍ بازداشتى و كارگرانم را بيرون كردى ؟ خليفه مى گويد: من از پدرت شنيده ام كه پيامبران از خود چيزى به ارث نمى گذارند. فاطمه (ع ) فرمود: فدك را پدرم در حال حيات به من بخشيده بود و من در زمان حيات پدرم مالك فدك بودم . خليفه گفت : آيا براى اين امر گواهانى هم دارى ؟ فاطمه (ع ) فرمود گواهان من عبارتند از على ، امّ ايمن و به عقيده بعضى امام حسن (ع ) و امام حسين (ع ) و همه گواهى دادند. سپس على (ع ) به ابوبكر گفت : هرگاه من مدعى مالى باشم كه در دست مسلمانى است از چه كسى شاهد مى طلبى ؟ از من شاهد مى طلبى كه مدعى هستم يا از شخص ديگرى كه مال در اختيار و تصرف اوست ؟ خليفه گفت : در اين موقع من از تو گواهى مى طلبم . على (ع ) فرمود: مدتهاست كه فدك در اختيار و تصرف ماست ، اكنون كه مسلمانان مى گويند فدك از اموال عمومى است بايد آنان شاهد بياورند.
خليفه براى اينكه (فدك ) را از تصرف زهراى اطهر (ع ) خارج كند به حديثى متوسل شد كه خلاصه آن چنين است : (پيامبران چيزى از خود به ارث نمى گذارند و تركه آنان پس از درگذشتشان صدقه مى باشد).
اين حديث را وقتى بر قرآن عرضه كنيم معلوم مى گردد كه درست نيست و از جهت عقل هم صحيح نمى باشد كه پيامبران براى فرزندان خود ارثى نگذارند همچنان كه در سوره مريم (آيه 5 و 6) آمده است  :(حضرت زكريا در مقام دعا يادآور مى شود: من از پسرعموها پس از درگذشت خويش ‍ مى ترسم زن من نازاست ، خداوندا مرا فرزندى عطا كن كه از من و خاندان يعقوب ارث ببرد. پروردگارا او را پسنديده قرار بده ).
و نيز در سوره نمل آيه 16 خداوند مى فرمايد: ((   ( و ورث سليمان داود)، )) يعنى : سليمان از داود ارث برد، خليفه وقت بنا به تحريك اطرافيان مى خواست دختر پيامبر (ص ) و شوهرش على (ع ) از درآمد فدك بى نصيب باشند تا نتوانند صدقات را به مردم بينوا و ديگران بدهند و در نتيجه كسانى كه به طمع مال دنيا به گرد آنها جمع شده اند پراكنده شوند. ديگر آنكه عده اى در زمان ابوبكر از پرداخت زكات خوددارى كردند و عايدات خزانه بيت المال روبه كاهش گذاشت . فدك سرزمينى آباد با نخلستانهاى فراوان بود كه در سال نزديك هفتاد هزار دينار عايدى داشت ؛ بدين جهت ابوبكر فدك را از دست دخت پيامبر (ص ) خارج كرد و بسيارى ديگر از خلفاى اموى و عباسى از او پيروى كردند. نخستين بار عمر بن عبدالعزيز (فدك ) را به اولاد زهرا (ع ) و بنى هاشم باز گردانيد.
بارى ، وقتى خبر غصب فدك را براى فاطمه اطهر (ع ) آوردند خويشاوندان و نزديكان خود را طلبيد و در مسجد رسول خدا (ص ) آمد و در پشت پرده قرار گرفت . مهاجر و انصار وقتى ناله دردناك و آه سوزناك فاطمه را كه از خالى بودن جاى پدر و ستم مسلمانان از نهادش برخاست شنيدند، بشدت گريستند. فاطمه اندكى صبر كرد تا سكوت حكمفرما شد آنگاه خطبه غرّايى ايراد فرمود.
در آغاز در ستايش و سپاس خداوند چنين گفت  :(سپاس و ستايش ‍ پروردگارى را كه دست بخشنده او از آستين آفرينش بيرون آمد و به مخلوقات جهان كه در صحراى عدم بودند رنگ هستى بخشيد. سپاس ‍ خداى را كه ما بندگان را درس سپاسگزارى آموخت و شكرگزارى را وظيفه ما گردانيد. او پروردگارى است كه قبل از هر چيز بوده و پس از هر چيز خواهد بود)آنگاه فرمود : (اين منم فاطمه دختر پيغمبر كه بر يگانگى اللّه گواهى مى دهم و اعتراف مى كنم كه محمّد، پدر من ، بنده و فرستاده اوست . شما اى گروه مهاجر و انصار با پيغمبر خود پيمان بستيد كه دين وى را با دستان خويش بگردانيد و دنياى بشريت را در گرد محور دين او گردش ‍ دهيد).
آنگاه درباره اسلام و كتاب خدا و عترت پيامبر و بر پاى داشتن نماز و روزه و حج و جهاد سخن گفت و سپس فرمود:
(اى مردم مسلمان ! به شما سفارش شده است كه ما را ترك نگوييد و فرزندان پيغمبر خود را تنها نگذاريد و عترت او را پاس داريد).
ديگر بار خود را معرفى كرد و فرمود: ( در برابر اين قبر مقدس كه ايستاده ام كسى را ياراى دروغ گفتن نيست . من سخنى به گزاف نمى گويم ... اين پدر من است كه اكنون در اين مزار خفته ... پدرم محمّد (ص ) آمد و شما را در مدرسه فضيلت و اخلاق ، درس اخلاق و فضيلت داد و آيين انسانيت را به شما آموخت . اين شما هستيد كه تا او جان به جانان تسليم كرد به عهد قديم و دوره جاهليت برگشتيد و سر ناسازگارى پيش گرفتيد... و آهنگ نفاق و فراق پيش گرفته ايد... گمان مى كنم شيطان به مغزهاى شما سلطه يافته و پاى بى پرواى شما را از راه به بيراهه كشانده است ). سپس كلماتى گفت كه همچون پتك بر مغز غاصبان حقش فرود آمد. فرمود: (چه كسى گفته فاطمه از ميراث پدر محروم است . آن كيست كه حصار قانونى ارث را شكسته و آيات قرآنى را به هواى نفس خود تفسير مى كند. اى مهاجر و انصار، من از گفتار اين پيرمرد غرق حيرتم ابوبكر چنين فكر مى كند كه خود مى تواند ميراث ابوقحافه را در اختيار گيرد، امّا ميراث محمّد بر فاطمه حرام است . كسى حق ندارد در برابر قرآن از پدرم حديث نقل كند.)  آنگاه فاطمه زهرا (ع ) آياتى از قرآن مجيد تلاوت فرمود: از سوره نمل آيه ((  ( و ورث سليمان داود) )) كه قرآن از ميراث خوارى سليمان و ميراث گذارى داود سخن مى گويد. سپس از سوره آل عمران گفتار زكريا و از سوره نساء دستور ارث را بر مهاجر و انصار فرو خواند و سپس فرمود:
(اى مهاجر و انصار با اين آيات روشن چه مى گوييد و چگونه مى خواهيد يك قانون عمومى را به يك روايت فردى متزلزل سازيد؟ چگونه مى خواهيد فاطمه دختر محمّد را كه جگر گوشه او و پرورش يافته اوست از ميراث پدرش محروم سازيد؟) و سپس روى به ابابكر كرد و با خشم و تندى فرمود : (من در روز رستاخيز گريبان تو را خواهم گرفت و حق پايمال شده امروز را از تو باز خواهم ستاند).
سپس روى به جوانان مدينه و بعد از آن روى به قبايل و انصار كرد و فرمود:  (اى جوانان غيرتمند! اى ياران و ياوران فداكار اسلام ! اين چه سستى و سهل انگارى است كه پيش گرفته ايد؟ اى گروه انصار چرا همچون يخ فسرده ايد و خاموشيد در حالى كه مشتى رياكار و ناسزاوار، حق مرا و يادگار پدرم را از كفم مى ربايند. شما كه زر در كف و زور در بازو داريد چه شده است كه از جاى نمى جنبيد؟ كو آن بازوان كمانكش و كجاست آن مشتهاى كوه فرسا كه به جنگ كفار مى رفتيد؟ چه نيكو برخاستيد و چه نكوهيده بر جاى نشستيد و خاموش شديد؟). ابوبكر در برابر منطق كوبنده دخت پيامبر چاره اى جز تسليم نداشت ولى بدخواهان نگذاشتند كه حق به حق دار رسد و خلافت و ولايت در موضع اصلى خود قرار گيرد. سخنان آتشين زهرا (ع ) آن چنان تاءثيرى بر جاى گذاشت كه بيم انقلاب و شورش ‍ همه قدرتمندان را دچار هراس بزرگى كرد. زهراى اطهر (ع ) سوگند خورد كه ديگر با ابوبكر و عمر سخن نخواهد گفت . آنگاه روى از مردم به سوى قبر مطهر پدر بزرگوارش گردانيد و خود را با حال پريشانى روى قبر پدر انداخت و فرمود : ( پدرم آنها بر من ستم كردند بزودى در روز رستاخيز كيفر كردار خويش را خواهند گرفت . پدرم تا زنده ام بر تو مى گريم و چشم من از ريختن اشك باز نخواهد ايستاد...).
زنان بنى هاشم بسيار گريستند و دختر پيغمبر (ص ) را از قبر پدر كنار كشيدند و افتان و خيزان به خانه بردند.
همسر فاطمه زهرا (ع ) على مرتضى (ع ) نيز در اين زمان تاريك كه ابرهاى فتنه ، خورشيد حقيقت را پوشانده بود، فاطمه (ع ) را به صبر و شكيبايى دعوت كرد و خود نيز - براى اينكه درخت نوپاى اسلام از ريشه نخشكد - 25 سال (خار در چشم و استخوان در گلو) صبر كرد.
فاطمه زهرا دخت گرامى پيامبر بر اثر مصائبى كه (اگر بر روزهاى روشن مى ريخت آنها را به شبهاى تار مبدل مى كرد) كم كم ناتوان و ضعيف شد و به روايتى سوم ماه جمادى الاخره پس از 75 يا 95 روز بعد از وفات پدر بزرگوار خود چشم از جهان فرو بست .
فاطمه زهرا (ع ) به همسر گرامى اش وصيت كرد: جنازه ام را شبه برداريد و شب دفن كنيد. و چنان كردند كه فرموده بود، جانگدازتر از همه آنكه محل قبر دختر يگانه رسول اكرم (ص ) هنوز روشن نيست ، برخى آنرا در بقيع و بعضى در كنار قبر منور رسول اكرم (ص ) مى دانند.
على (ع ) با چشمانى اشكبار جنازه عزيز خود را در قبر پنهان كرد و آن را - پى آنكه علامتى بر روى آن نهد - از خاك بياكند و اين اشعار را با ديدگانى اشكبار و حالتى پريشان زمزمه كرد:

(( نفسى على زفراتها محبوسة

ليتها خرجت مع الزفرات

لا خير بعدك فى الحيوة و انما

كى مخافة ان تطول حياتى ))

و دست فرزندان عزيز و يتيمان زهرا (ع ) حسن و حسين و زينب و امّ كلثوم را گرفت و به ماتمكده اى كه جاى زهرا در آن خالى بود باز گشت .
از سخنان فاطمه زهرا (سلام اللّه عليها)
خداوند ايمان را موجب پيراستگى از شرك ، و نماز را سبب دورى جستن از تكبر و گردنكشى و پيروى از خاندان رسالت را عامل نظام ملت اسلام ، و امامت ما را موجب جلوگيرى از تفرقه و جهاد را سبب عزت اسلام قرار داد.
سپاس و ستايش پروردگار را كه دست بخشنده او از آستين آفرينش بيرون آمد و به مخلوقات جهان كه در صحراى عدم بودند رنگ هستى بخشيد.
سپاس و ستايش خداى را كه ما بندگان را درس سپاسگزارى آموخت و شكرگزارى را وظيفه ما گردانيد. (اللّه ) پروردگارى است كه قبل از هر چيز بوده و پس از هر چيز خواهد بود.
اى مردم مسلمان ، به شما سفارش شده كه ما را ترك نگوييد و فرزندان پيغمبر خود را تنها نگذاريد و عترت او را پاس داريد.
پدرم محمّد (ص ) آمد و شما را در مدرسه فضيلت و اخلاق درس اخلاق و فضيلت داد و آيين انسانيت را به شما آموخت .
اى گروه انصار، چرا همچون ، يخ فسرده ايد و خاموشيد؟ شما كه زر در كف و زور در بازو داريد چه شده است كه از جاى نمى جنبيد؟ كو آن بازوان كمانكش و كجاست آن مشتهاى كه فرسا كه به جنگ كفار مى رفتيد؟
(قسمتى از خطبه كوبنده فاطمه زهرا (ع ) در مسجد مدينه  )

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 33
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 21
  • بازدید ماه : 19
  • بازدید سال : 78
  • بازدید کلی : 14,951