loading...
voice
voice بازدید : 345 شنبه 13 فروردین 1390 نظرات (0)

مدینه

روش بت پرستان با محمّد (ص ) 
وقتى مشركان از راه آزارها نتوانستند به مقصود خود برسند از راه تهديد  و تطميع  درآمدند، زيرا روز بروز محمّد (ص ) در دل تمام قبايل و مردم آن ديار، براى خود جايى باز مى نمود و پيروان بيشترى مى يافت .
مشركان در آغاز تصميم گرفتند دسته جمعى با ابوطالب عم و يگانه حامى پيغمبر (ص ) ملاقات كنند. پس از ديدار، به ابوطالب چنين گفتند:
ابوطالب ، تو از نظر شرافت و سن بر ما برترى دارى . برادرزاده تو محمّد به خدايان ما ناسزا مى گويد و آيين ما و پدران ما را به بدى ياد مى كند و عقيده ما را پست و بى ارزش مى شمارد. به او بگو دست از كارهاى خود بردارد و نسبت به بتهاى ما سخنى كه توهين آميز باشد نگويد. يا او را در اختيار ما بگذار و حمايت خود را از او بردار.
مشركان قريش وقتى احساس كردند كه اسلام كم كم در بين مردم و قبايل نفوذ مى كند و آيات قرآن بر دلهاى مردم مى نشستند و آنها را تحت تاءثير قرار مى دهد بيش از پيش احساس خطر كردند و براى جلوگيرى از اين خطر بار ديگر با ابوطالب بزرگ قريش و سرور بنى هاشم ملاقات كردند و هر بار ابوطالب با نرمى و مدارا با آنها سخن گفت و قول داد كه به برادرزاده اش ‍ پيغام آنها را خواهد رساند. امّا پيامبر عظيم الشاءن اسلام در پاسخ به عمّش ‍ چنين فرمود:
عموجان ، به خدا قسم هرگاه آفتاب را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند كه دست از دين خدا و تبليغ آن بردارم حاضر نمى شوم . من در اين راه يا بايد به هدف خود كه گسترش اسلام است برسم يا جانم را در اين راه فدا كنم 

روش بت پرستان با محمّد (ص ) 
وقتى مشركان از راه آزارها نتوانستند به مقصود خود برسند از راه تهديد  و تطميع  درآمدند، زيرا روز بروز محمّد (ص ) در دل تمام قبايل و مردم آن ديار، براى خود جايى باز مى نمود و پيروان بيشترى مى يافت .
مشركان در آغاز تصميم گرفتند دسته جمعى با ابوطالب عم و يگانه حامى پيغمبر (ص ) ملاقات كنند. پس از ديدار، به ابوطالب چنين گفتند:
ابوطالب ، تو از نظر شرافت و سن بر ما برترى دارى . برادرزاده تو محمّد به خدايان ما ناسزا مى گويد و آيين ما و پدران ما را به بدى ياد مى كند و عقيده ما را پست و بى ارزش مى شمارد. به او بگو دست از كارهاى خود بردارد و نسبت به بتهاى ما سخنى كه توهين آميز باشد نگويد. يا او را در اختيار ما بگذار و حمايت خود را از او بردار.
مشركان قريش وقتى احساس كردند كه اسلام كم كم در بين مردم و قبايل نفوذ مى كند و آيات قرآن بر دلهاى مردم مى نشستند و آنها را تحت تاءثير قرار مى دهد بيش از پيش احساس خطر كردند و براى جلوگيرى از اين خطر بار ديگر با ابوطالب بزرگ قريش و سرور بنى هاشم ملاقات كردند و هر بار ابوطالب با نرمى و مدارا با آنها سخن گفت و قول داد كه به برادرزاده اش ‍ پيغام آنها را خواهد رساند. امّا پيامبر عظيم الشاءن اسلام در پاسخ به عمّش ‍ چنين فرمود:
عموجان ، به خدا قسم هرگاه آفتاب را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند كه دست از دين خدا و تبليغ آن بردارم حاضر نمى شوم . من در اين راه يا بايد به هدف خود كه گسترش اسلام است برسم يا جانم را در اين راه فدا كنم
ابوطالب به برادرزاده اش گفت : به خدا قسم دست از حمايت تو برنمى دارم . ماءموريت خود را به پايان برسان .
سرانجام فرعونيان مكه به خيال باطل خود، از در تطميع در آمدند، و پيغام دادند كه ما حاضريم هر چه محمّد (ص ) بخواهد از ثروت و سلطنت و زنهاى زيبا روى در اختيارش قرار دهيم ، بشرط اينكه از دين تازه و بد گفتن به بتهاى ما دست بردارد.
امّا پيامبر (ص ) به سخنان آنها كه از افكارى شايسته خودشان سرچشمه مى گرفت اعتنايى نكرد و از آنها خواست كه به  اللّه  ايمان بياورند تا بر عرب و عجم سرورى كنند.
آنها با انديشه هاى محدود خود نمى توانستند قبول كنند كه به جاى 360 خدا، فقط يك خدا را بپرستند.
از اين به بعد - همانطور كه گفتيم - ابوجهل و ديگران بناى آزار و اذيت پيامبر مكرم (ص ) و ديگر مسلمانان را گذاشته و آنچه در توان داشتند در راه آزار و مسخره كردن پيامبر و مؤ منان به اسلام ، به كار بردند.
استقامت پيامبر (ص ) 
با اين همه آزارى كه پيامبر (ص ) از مردم مى ديد مانند كوه در برابر آنها ايستاده بود و همه جا و همه وقت و در هر مكانى كه چند تن را دور يكديگر نشسته مى ديد، درباره خدا و احكام اسلام و قرآن سخن مى گفت و با آيات الهى دلها را نرم و به سوى اسلام متمايل مى ساخت . مى گفت : اللّه خداوند يگانه و مالك اين جهان و آن جهان است . تنها بايد او را عبادت كرد و از او پروا داشت . همه قدرتها از خداست . ما و شما و همه ، دوباره زنده مى شويم و در برابر كارهاى نيك خود پاداش خواهيم داشت و در برابر كارهاى زشت خود كيفر خواهيم ديد. اى مردم از گناه ، دروغ ، تهمت و دشنام بپرهيزيد.
قريش آن چنان تحت تاءثير آيات قرآنى قرار گرفته بودند كه ناچار، براى قضاوت از وليدكه داور آنها در مشكلات زندگى و ياور آنها در دشواريها بود، كمك خواستند. وليد پس از استماع آيات قرآنى به آنها چنين گفت :
من از محمّد امروز سخنى شنيدم كه از جنس كلام انس و جن نيست . شيرينى خاصى دارد و زيبايى مخصوصى ، شاخسار آن پر ميوه و ريشه هاى آن پر بركت است . سخنى است برجسته و هيچ سخنى از آن برجسته تر نيست.
مشركان وقتى به حلاوت و جذابيت كلام خدا پى بردند و در برابر آن عاجز شدند، چاره كار خود را در اين ديدند كه به آن كلام آسمانى تهمت سحر و جادو  بزنند، و براى اينكه به پيامبرى محمّد (ص ) ايمان نياورند بناى بهانه گيرى گذاشتند. مثلا از پيامبر مى خواستند تا خدا و فرشتگان را حاضر كند! از وى مى خواستند كاخى از طلا داشته باشد يا بوستانى پر آب و درخت ! و نظاير اين حرفها. محمّد (ص ) در پاسخ آنها چنين فرمود: من رسولى بيش نيستم و بدون اذن خدا نمى توانم معجزه اى بياورم .
مهاجرت به حبشه 
در سال پنجم از بعثت يكدسته از اصحاب پيغمبر كه عده آنها به 80 نفر مى رسيد و تحت آزار و اذيت مشركان بودند، بر حسب موافقت پيامبر (ص ) به حبشه رفتند. حبشه ، جاى امن و آرامى بود، و نجاشى حكمرواى آنجا مردى بود مهربان و مسيحى ، مسلمانان مى خواستند در آنجا ضمن كسب و كار، خداى را عبادت كنند. امّا در آنجا نيز مسلمانها از آزار مردم مكه در امان نبودند. مكى ها از نجاشى خواستند مسلمانان را به مكه برگرداند و براى اينكه پادشاه حبشه را به سوى خود جلب كنند هديه هايى هم براى وى فرستادند. امّا پادشاه حبشه گفت : اينها از تمام سرزمينها، سرزمين مرا برگزيده اند. من بايد تحقيق كنم ، تا بدانم چه مى گويند و شكايت آنها و علت آن چيست ؟ سپس دستور داد مسلمانان را در دربار حاضر كردند. از آنها خواست علت مهاجرت و پيامبر خود و دين تازه خود را معرفى كنند. جعفر بن ابيطالب به نمايندگى مهاجرين برخاست و چنين گفت :
ما مردانى نادان بوديم . بت مى پرستيديم . از گوشت مردار تغذيه مى كرديم . كارهاى زشت مرتكب مى شديم . حق همسايگان را رعايت نمى كرديم . زورمندان ، ناتوانان را پايمال مى كردند. تا آنگاه كه خداوند از بين ما پيامبرى برانگيخت و او را به راستگويى و امانت مى شناسيم . وى ما را به پرستش خداى يگانه دعوت كرد. از ما خواست كه از پرستش بتهاى سنگى و چوبى دست برداريم . و راستگو، امانتدار، خويشاوند دوست ، خوشرفتار و پرهيزگار باشيم . كار زشت نكنيم . مال يتيمان را نخوريم . زنا را ترك گوييم . نماز بخوانيم . روزه بگيريم ، زكات بدهيم ، ما هم به اين پيامبر ايمان آورديم و پيرو او شديم . قوم ما هم به خاطر اينكه ما چنين دينى را پذيرفتيم به ما بسيار ستم كردند تا از اين دين دست برداريم و بت پرست شويم و كارهاى زشت را دوباره شروع كنيم . وقتى كار بر ما سخت شد و آزار آنها از حد گذشت ، به كشور تو پناه آورديم و از پادشاهان تو را برگزيديم . اميدواريم در پناه تو بر ما ستم نشود .
نجاشى گفت : از آياتى كه پيامبر (ص ) بر شما خوانده است براى ما هم اندكى بخوانيد.
جعفر آيات اول سوره مريم را خواند. نجاشى و اطرافيانش سخت تحت تاءثير قرار گرفتند و گريه كردند. نجاشى كه مسيحى بود گفت : به خدا قسم اين سخنان از همان جايى آمده است كه سخنان حضرت عيسى سرچشمه گرفته .
سپس نجاشى به مشركان مكه گفت : من هرگز اينها را به شما تسليم نخواهم كرد.
كفار قريش از اين شكست بى اندازه خشمگين شدند و به مكه باز گشتند.
محاصره اقتصادى 
مشركان قريش براى اينكه پيامبر (ص ) و مسلمانان را در تنگنا قرار دهند و عهدنامه اى نوشتند و امضاء كردند كه بر طبق آن بايد قريش ارتباط خود را با محمّد (ص ) و طرفدارانش قطع كنند. با آنها زناشويى و معامله نكنند. در همه پيش آمدها با دشمنان اسلام همدست شوند. اين عهدنامه را در داخل كعبه آويختند و سوگند خوردند متن آنرا رعايت كنند. ابوطالب حامى پيامبر (ص ) از فرزندان هاشم و مطلب خواست تا در دره اى كه به نام  شعب ابوطالب است ساكن شوند و از بت پرستان دور شوند. مسلمانان در آنجا در زير سايبانها زندگى تازه را آغاز كردند و براى جلوگيرى از حمله ناگهانى آنها برجهاى مراقبتى ساختند. اين محاصره سخت سه سال طول كشيد. تنها در ماههاى حرام (رجب - محرم - ذيقعده - ذيحجه ) پيامبر (ص ) و مسلمانان از  شعب براى تبليغ دين و خريد اندكى آذوقه خارج مى شدند ولى كفار - بخصوص ابولهب - اجناس را مى خريدند و يا دستور مى دادند كه آنها را گران كنند تا مسلمانان نتوانند چيزى خريدارى نمايند. گرسنگى و سختى به حد نهايت رسيد. امّا مسلمانان استقامت خود را از دست ندادند. روزى از طريق وحى پيامبر (ص ) خبردار شد كه عهدنامه را موريانه ها خورده اند و جز كلمه بسمك اللهم چيزى باقى نمانده . اين مطلب را ابوطالب در جمع مشركان گفت . وقتى رفتند و تحقيق كردند به صدق گفتار پيامبر پى بردند و دست از محاصره كشيدند. مسلمانان نيز نفس براحت كشيدند... امّا... امّا پس از چند ماهى خديجه همسر با وفا و ابوطالب حامى پيغمبر (ص ) دار دنيا را وداع كردند و اين امر بر پيامبر گران آمد. بار ديگر اذيت و آزار مشركان آغاز شد.
انتشار اسلام در يثرب (مدينه ) 
در هنگام حج عده اى در حدود شش تن از مردم يثرب با پيامبر (ص ) ملاقات كردند و از آيين پاك اسلام آگاه گرديدند. مردم مدينه به خاطر جنگ و جدالهاى دو قبيله (اوس ) و (خزرج ) فشارهايى كه از طرف يهوديان بر آنها وارد مى شد، گويى منتظر اين آيين مقدس بودند كه پيام نجات بخش خود را به گوش آنها برساند. اين شش تن مسلمان به مدينه رفتند و از پيغمبر و اسلام سخنها گفتند و مردم را آماده پذيرش اسلام نمودند.
سال ديگر در هنگام حج دوازده نفر با پيامبر (ص ) و آيين مقدس اسلام آشنا شدند. پيامبر (ص ) يكى از ياران خود را براى تعليم قرآن و احكام اسلام همراه آنها فرستاد. در سال ديگر نيز در محلى به نام  عقبه دوازده نفر با پيامبر بيعت كردند، و عهد نمودند كه از محمّد (ص ) مانند خويشان نزديك خود حمايت كنند. به دنبال اين بيعت ، در همان محل ، 73 نفر مرد و زن با محمّد (ص ) پيمان وفادارى بستند و قول دادند از پيامبر (ص ) در برابر دشمنان اسلام تا پاى جان حمايت كنند. زمينه براى هجرت به يثرب كه بعدها مدينه ناميده شد، فراهم گرديد. پيامبر (ص ) نيز اجازه فرمود كه كم كم اصحابش به مدينه مهاجرت نمايند.
معراج - سفر به طائف  
پيش از هجرت به مدينه كه در ماه ربيع الاول سال سيزدهم بعثت اتفاق افتاد، دو واقعه در زندگى پيامبر مكرم (ص ) پيش آمد كه به ذكر مختصرى از آن مى پردازيم :
در سال دهم بعثت معراج پيغمبر اكرم (ص ) اتفاق افتاد و آن سفرى بود كه به امر خداوند متعال و به همراه امين وحى (جبرئيل ) و بر مركب فضا پيمايى به نام براق انجام شد. پيامبر (ص ) اين سفر با شكوه را از خانه امّ هانى خواهر اميرالمؤ منين على (ع ) آغاز كرد و با همان مركب به سوى بيت المقدس يا مسجدالاقصى روانه شد، و از بيت اللحم كه زادگاه حضرت مسيح است و منازل انبياء (ع ) ديدن فرمود. سپس سفر آسمانى خود را آغاز نمود و از مخلوقات آسمانى و بهشت و دوزخ بازديد به عمل آورد، و در نتيجه از رموز و اسرار هستى و وسعت عالم خلقت و آثار قدرت بى پايان حق تعالى آگاه شد و به سدرة المنتهى  رفت و آنرا سراپا پوشيده از شكوه و جلال و عظمت ديد. سپس از همان راهى كه آمده بود به زادگاه خود  مكه بازگشت و از مركب فضا پيماى خود پيش از طلوع فجر در خانه امّ هانى پايين آمد. به عقيده شيعه اين سفر جسمانى بوده است نه روحانى چنانكه بعضى گفته اند. در قرآن كريم در سوره  اسراء  از اين سفر با شكوه بدين صورت ياد شده است :
منزّه است خدايى كه شبانگاه بنده خويش را از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى كه اطراف آن را بركت داده است سير داد، تا آيتهاى خويش ‍ را به او نشان دهد و خدا شنوا و بيناست .
در همين سال و در شب معراج خداوند دستور داده است كه امت پيامبر خاتم (ص ) هر شبانه روز پنج وعده نماز بخوانند و عبادت پروردگار جهان نمايند، كه نماز معراج روحانى مؤ من است .
حادثه ديگر سفر حضرت محمّد (ص ) است به طائف . در سال يازدهم بعثت بر اثر خفقان محيط مكه و آزار بت پرستان و كينه توزى مكيان ، پيامبر (ص ) خواست به محيط ديگرى برود. يكه و تنها راه طائف را در پيش ‍ گرفت تا با سران قبايل ثقيف تماس بگيرد، و آيين اسلام را به آنها بشناساند. امّا آن مردم سخت دل به سخنان رسول مكرم (ص ) گوش ندادند و حبشى بناى اذيت و آزار حضرت محمّد (ص) را گذاشتند. رسول اكرم (ص ) چند روز در  نخله بين راه طائف و مكه ماند و چون از كينه توزى و دشمنى بت پرستان بيمناك بود؛ مى خواست كسى را بجويد - كه بنا به رسم آن زمان - او را در بازگشت به مكه امان دهد. از اين رو شخصى را به مكه فرستاد و از مطعم بن عدى امان خواست . مطعم حفظ جان رسول مكرم (ص ) را به عهده گرفت و در حق پيامبر خدا (ص ) نيكى كرد. بعدها حضرت محمّد (ص ) بارها از نيكى و محبت او در حق خود ياد مى فرمود.
هجرت به مدينه 
مسلمانان با اجازه پيامبر مكرم (ص ) به مدينه رفتند و در مكه جز پيامبر و على (ع ) و چند تن كه يا بيمار بودند و يا در زندان مشركان بودند كسى باقى نماند.
وقتى بت پرستان از هجرت پيامبر (ص ) با خبر شدند، در پى نشست ها و مشورتها قرار گذاشتند چهل نفر از قبيله را تعيين كنند، تا شب هجرت به خانه پيامبر بريزند و آن حضرت را به قتل رسانند، تا خون وى در بين تمام قبايل پخش گردد و بنى هاشم نتوانند انتقام بگيرند، و در نتيجه خون آن حضرت پايمال شود.
امّا فرشته وحى رسول مكرم (ص ) را از نقشه شوم آنها با خبر كرد.
آن شب كه آدمكشان قريش مى خواستند اين خيال شوم و نقشه پليد را عملى كنند، على بن ابيطالب (ع ) بجاى پيغمبر خوابيد، و آن حضرت مخفيانه از خانه بيرون رفت . ابتدا به غار ثور (در جنوب مكه ) پناه برد و از آنجا به همراه ابوبكر به سوى يثرب يا مدينه النبى كه بعدها به مدينه شهرت يافت ، هجرت فرمود:
ورود به مدينه 
رسول اكرم (ص ) و همراهان روز دوشنبه 12 ماه ربيع الاول به  قبا  در دو فرسخى مدينه رسيدند. پيامبر (ص ) تا آخر هفته در آنجا توقف فرمود تا على (ع ) و همراهان برسند. مسجد قبا در اين محل يادگار آن روز بزرگ است
على (ع ) پس از هجرت محمّد (ص ) ماءمور بود امانتهاى مردم را به آنها برگرداند، و زنان هاشمى از آن جمله : فاطمه دختر پيامبر (ص ) و مادر خود فاطمه دختر اسد و مسلمانانى كه تا آن روز موفق به هجرت نشده بودند همراه ببرد. على (ع ) با همراهان به راه افتاد. راهى پر خطر و سخت .
على (ع ) با پاهاى خون آلود و ورم كرده پس از سه روز به پيامبر اكرم (ص ) پيوست و مورد لطف خاص نبى اكرم (ص ) قرار گرفت . مردم مدينه با غريو و هلهله شادى - پس از سه سال انتظار - از پيامبر خود استقبال كردند.

اهميت هجرت  
ورود پيامبر و مسلمانان به مدينه ، فصل تازه اى در زندگى پيغمبر اكرم (ص ) و اسلام گشود. مانند كسى كه از يك محيط آلوده و خفقان آور به هواى آزاد و سالم پناه برد. بى جهت نيست كه هجرت در راه خدا و براى گسترش دين خدا برابر با جهاد است و اين همه عظمت دارد.
هجرت ، يعنى دست از همه علاقه هاى قبلى كشيدن و پا بر روى عادات و آداب كهنه نهادن وبه سوى زندگى نوين رفتن . رفتن شخصى ازجهل به سوى نور و دانايى ، هجرت است . رفتن از ناپاكى به سوى پاكى هجرت است .هجرت پيامبر (ص ) و مسلمانان از مكه (محيط اختناق و آلودگى و كينه ) به سوى مدينه(شهر صفا و نصرت و برادرى ) و به سوى پى ريزى زندگى اجتماعى اسلامى ،نخستين گام بلند در پيروزى و گسترش اسلام و جهانى شدن آن بود. نظر به اهميتهجرت بود كه بعدها در زمان خليفه دوم به پيشنهاد على (ع ) اينسال مبداء تاريخ اسلام يعنى (هجرى ) شد.
نخستين گام 
وقتى پيامبر اكرم (ص ) آن همه استقبال و شادى و شادمانى را از مردم مدينه ديد، اولين كارى كه كرد اين بود كه ، طرح ساختن مسجدى را براى مسلمانان پى افكند. مسجد تنها محلى براى خواندن نماز نبود. در مسجد تمام كارهاى قضائى و اجتماعى مربوط به مسلمانان انجام مى شد.
مسجد مركز تعليم و تربيت و اجتماعات اسلامى از هر قبيل بود. شعرا اشعار خود را در مسجد مى خواندند. مسلمانان در كنار هم و پيامبر اكرم (ص ) در كنار آنها با عشق و علاقه به ساختن مسجد پرداختند. پيامبر اكرم (ص ) خود سنگ بر دوش مى كشيد و مانند كارگر ساده اى كار مى كرد. اين مسجد همان است كه اكنون با عظمت برجاست و بعد از مسجدالحرام ، دومين مسجد جهان است .
پيامبر بين دو قبيله  اوس   و  خزرج  كه سالها جنگ بود، صلح و آشتى برقرار كرد. بين  مهاجران و مردم مدينه كه مهاجران را در خانه هاى خود پذيرفته بودند يعنى  انصار  پيمان برادرى برقرار كرد. پيامبر، توحيد اسلامى و پيوند اعتقادى و برادرى را جايگزين روابط قبيلگى كرد. با منشورى كه صادر فرمود در حقيقت  قانون اساسى جامعه اسلامى را در مدينه تدوين كرد و مردم مسلمان را در حقوق و حدود برابر اعلام فرمود. طوايف يهود را كه در داخل و خارج مدينه بسر مى بردند امان داد.
بطور خلاصه ، پيامبر از مردمى كينه توز، بى خبر از قانون و نظام اجتماعى و گمراه ، جامعه اى متحد، برادر، بلند نظر و فداكار بوجود آورد. بتدريج از سال دوم در برابر حملات دشمنان اسلام ، اقدامات رزمى و دفاعى صورت گرفت .
جنگها يا غزوه هاى پيغمبر (ص ) 
دشمن كينه توز ديرين اسلام يعنى كفار مكه در صدد بودند بهر صورتى امكان دارد - جامعه نوپاى اسلامى را با شكست مواجه كنند - بدين جهت به جنگهايى دست زدند. پيامبر اكرم (ص ) نيز براى دفاع دستور آمادگى مسلمانان را صادر فرمود. بنابراين در مدينه از آغاز گسترش اسلام جنگهايى اتفاق افتاده است كه به اختصار از آنها ياد مى كنيم . اين نكته را هم بايد به ياد داشت : كه جنگهايى كه رسول اكرم (ص ) شخصا در آن شركت فرموده است غزوه   و بقيه جنگهايى را كه در زمان پيامبر (ص ) واقع شده  سريه   مى نامند.
غزوه بدر 
در سال دوم هجرت جنگ بدر پيش آمد. در اين جنگ نابرابر تعداد لشكر دشمن 950 نفر بود با آمادگى رزمى ، امّا عده مسلمانان فقط 313 نفر بود. مسلمانان با نيروى ايمان و با فداكارى كامل جنگيدند و در مدتى كوتاه دشمنان خود را شكست دادند. كفار با 70 كشته و 70 اسير و بر جاى گذاشتن غنائم جنگى بسيار فرار كردند و دشمن سرسخت اسلام ابوجهل نيز در اين جنگ كشته شد. اين پيروزى سر فصل پيروزيهاى ديگر شد.
تغيير قبله 
در همين سال از سوى خداوند متعال دستور آمد مسلمانان از سوى بيت المقدس   بسوى  كعبه   نماز بگزارند. علت اين امر آن بود كه يهوديان نداشتن قبله ديگرى را براى اسلام دين كامل ، نقص شمردند و به جهانى بودن اسلام باور نداشتند. مسجد ذوقبلتين (داراى دو قبله ) يادگار آن واقعه مهم است .
جنگ احد 
يك سال بعد از جنگ بدر، دشمنان اسلام با تجهيزاتى سه برابر جنگ بدر به قصدانتقام به سوى مدينه حركت كردند. پيامبر (ص ) با ياران مشورت كرد و در نتيجه قرارشد در كناره كوه احد صف آرايى كنند. در آغاز جنگ ، مسلمانان - با عده كم ولى با نيروىايمان زياد - پيروز شدند، ولى بخاطر آنكه محافظان دره اى كه در پشت بود، سنگر رابه طمع غنيمت هاى جنگى ترك كردند، شكستى بر لشكريان اسلام وارد شد و عده اى ازجمله حمزه عموى دلاور پيامبر (ص ) كشته شدند ولى بر اثر فداكاريهاى على (ع ) كهزخم بسيار برداشته بود و ديگر دلاوران و شيوه تازه اى كه پيامبر در جنگ احد بكاربست ، ديگر بار مسلمانان گرد آمدند و به تعقيب دشمن زبون شده پرداختند و سرانجاماين جنگ به پيروزى انجاميد.
غزوه خندق (يا احزاب ) 
جمعى از يهوديان از جمله قبيله  نبى نضير  در مدينه بسر مى بردند. پيامبر (ص ) در ابتداى كار يا آنان پيمان دوستى و همكارى بست ولى اينان هميشه با نفاق و دورويى در صدد بودند كه ضربت خود را بر اسلام وارد كنند. پيامبر مكرم (ص ) با همه راءفت و رحمت در برابر نفاق و توطئه ، گذشت نمى فرمود و منافق را تنبيه مى كرد.
طايفه بنى نضير وقتى در مدينه نقش هاى خود را نقش بر آب ديدند با مشركان مكه و چند طايفه ديگر همدست شدند و در سال پنجم هجرت ، سپاه عظيمى كه شامل ده هزار نفر مرد شمشير زن بود به فرماندهى ابوسفيان به قصد ريشه كن كردن اسلام به مدينه حمله كردند. زمان آزمايش ‍ و فداكارى بود. مسلمانان با مشورت سلمان فارسى و پذيرش پيامبر مكرم (ص ) خندقى در اطراف مدينه كندند. دشمن به مدينه آمد. يكباره با خندقى وسيع روبرو شد. يهوديان بنى قريظه مانند ديگر يهوديان بناى خيانت و نفاق گذاشتند. لحظه هاى سخت و بحرانى در پيش بود.
پيامبر مكرم (ص ) با طرحهاى جالب جنگى صفوف دشمن را آشفته ساخت . عمرو بن عبدود، سردار كم نظير مكه در جنگ تن به تن با على (ع ) كشته شد. با ضربتى كه از عبادت جن و انس بيشتر ارزش داشت ضربتى كارى و مؤ ثر. دشمن به وحشت افتاد. بدبينى بين مهاجمان و يهوديان كمى آذوقه - تند بادهاى شديد شبانه - خستگى زياد - همه و همه باعث شد كه پيروزى نصيب لشكر اسلام گردد و لشكريان كفر به سوى مكه فرار كنند.
سال ششم هجرت - صلح حديبيه 
پيامبر اكرم (ص ) در پى رؤ ياى شيرينى ديد كه ، مسلمانان در مسجدالحرام مشغول انجام فريضه حج هستند به مسلمانان ابلاغ فرمود براى سفر عمره در ماه ذيقعده آماده شوند. همه آماده سفر شدند. قافله حركت كرد. چون اين سفر در ماه حرام انجام شد و مسلمانان جز شمشيرى كه هر مسافر همراه خود مى برد چيزى با خود نداشتند و از سوى ديگر با مقاومت قريش ‍ روبرو شدند و بيم خونريزى بسيار بود، پيامبر (ص ) با مكيان پيمانى برقرار كرد كه به نام پيمان حديبيه  شهرت يافت . مطابق اين صلحانه پيامبر و مسلمانان از انجام عمره صرف نظر كردند. قرار شد سال ديگر عمل عمره را انجام دهند. اين پيمان ، روح مسالمت جويى مسلمانان را بر همگان ثابت كرد. زيرا قرار شد تا ده سال حالت جنگى بين دو طرف از بين برود و رفت و آمد در قلمرو دو طرف آزاد باشد. اين صلح در حقيقت پيروزى اسلام بود، زيرا پيامبر (ص ) از ناحيه دشمنى داخلى خطرناكى آسوده خاطر شد و مجال يافت تا فرمانروايان كشورهاى ديگر را به اسلام دعوت فرمايد.
نامه هاى رسول مكرم (ص ) به پادشاهان 
مى دانيم كه به موجب آيات قرآن دين اسلام دين جهانى و پيامبر خاتم (ص ) آخرين سفير الهى به جانب مردم است . بنابراين ماءموريت ، حضرت محمّد (ص ) به سران معروف جهان مانند: خسروپرويز - پادشاه ايران - هرقل (امپراطور روم )، مقوقس (فرمانرواى مصر) و... نامه نوشت و آنها را به دين اسلام دعوت كرد. اين نامه ها را ماءمورانى با ايمان ، فداكار و با تجربه براى فرمانروايان مى بردند. درين نامه ها پيامبر (ص ) آنها را به اسلام و كلمه حق و برادرى و برابرى دعوت مى كرد و در صورت نافرمانى آنها را از عذاب خداوند بيم مى داد. همين پيامها زمينه گسترش جهانى اسلام را فراهم آورد.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 33
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 27
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 29
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 35
  • بازدید ماه : 33
  • بازدید سال : 92
  • بازدید کلی : 14,965